چرا زندگیم باید تغییر کند؟

چه موقع ما باید تغییری در زندگی خودمان ایجاد کنیم؟

چه موقع ما متوجه میشویم که زندگی ما نیاز شدیدی به تغییر دارد؟

چه موقع ما باید سبک زندگی خودمان را تغییر بدهیم؟

آیا زندگی الآن ما اصلاً نیاز به تغییر دارد؟

آیا وضع زندگی فعلی خودت را می پذیری؟

آیا چهره زندگی اکنون تو، آرام و با حال خوب است؟

آیا الان با زندگی خودت، حال میکنی یا حال نمیکنی؟

آیا از نظر تو، تغییر کردن در زندگی؛ غیر ممکن یا غیر لازم است؟

آیا از نظر تو، تغییر دادن به زندگی؛ آرامش زندگی را از تو میگیرد؟

آیا از نظر تو، تغییر کردن زندگی اکنون تو؛ امنیت الان زندگیت را میگیرد؟

برخی نشانه ها را اگر در زندگی خودت دیدی؛ یعنی دیگه وقت آن رسیده که تغییر کنی. مانند:

آیا شده که احساس روزمرگی یا هرروزگی کنی؟

آیا شده دچار یکنواختی بشی و امروز و فردای تو باهم هیچ فرقی نکنند؟

آیا شده دچار بی حوصلگی بشی و حوصله هیچ کاری و آدمی و حتی خودت را نداشته باشی؟

آیا شده دچار بی تفاوتی بشی؛ بی تفاوت نسبت به خودت و دیگران و جهان اطراف خودت؟

آیا شده دچار بی انگیزگی بشی؛ انگیزه و اشتیاق لازم برای حرکت و پیشرفت را نداری؟

آیا شده احساس کنی که زندگی تو؛ چهره ثابتی داره بدون هیچگونه فراز و فرود و هیجانی؟

آیا شده احساس کنی که هیچ اتفاق تازه ای و آدم تازه ای وارد زندگیت نمیشه؟

آیا شده بی خیال این بشی که زندگی تو؛ چهره عمیق تر و دیگری به خودش بگیره؟

آیا شده برای اینکه بخواهی از حاشیه امن زندگی خودت بیرون بیای؛ نگران و هراسان باشی؟

آیا شده صدایی از درون به تو بگوید که تو در جایی که الان هستی نباید باشی و به اینجا تعلق نداری؟

آیا شده که تسلیم وضعیت موجود و راضی به شرایط حال زندگی خودت بشی؟

آیا شده که قدرت این را نداشته باشی تا آینده ای را برای زندگی خودت، ترسیم کنی؟

آیا شده واژه هایی مثل امید و آرزو و رؤیا برای تو دیگه معنایی نداشته باشند؟

آیا شده احساس بی وطنی وجودی به تو دست بده؟

آیا شده احساس بی هویتی شخصی به تو دست بده؟

آیا شده احساس پرتاب شدگی در زندگی به تو دست بده؟

آیا شده احساس بی هدفی و گیجی در زندگی به تو دست بده؟

آیا شده احساس بی معنایی در زندگی به تو دست بده؟

اگر تنها برخی از نشانه هایی که گفتم را داشته باشی؛ دیگه وقت آن رسیده که:

باید تغییر جدی در زندگی خودت ایجاد کنی.

باید زندگی الان تو؛ تحول عمیقی پیدا کنه.

باید از این نیمه عمر خودت که در آن قرار داری، خارج بشی.

باید وارد نیمه دوم و نیمه های دیگر زندگی خودت بشی.

باید وارد مرحله دیگری از سفر زندگی خودت بشی.

شاید لازم هست که:

این رشته تحصیلی که داری با نارضایتی ادامه میدی را رها کنی.

این شغلی که الان مشغول به کار هستی را رها کنی و بروی دنبال علاقه اصلی خودت.

این رابطه ای که وارد آن شدی را باید تمام کنی و یا اینکه عمق بیشتری به آن بدی.

تو باید سعی کنی که تغییر و تحول؛ چهره اصلی و اصیل زندگی تو باشه.

تو باید به سفر بروی، سفری به درون خودت برای کشف و بیداری حقیقت درون خودت.

این را بدان که پیشرفت زندگی و رشد و تکامل شخصی باید با اینها همراه باشد:

  • میل به تغییر
  • نیاز به تحول
  • به دنبال چالش
  • روحیه ریسک
  • لبخند به شکست
  • فهم تضادها و تناقضات زندگی

آدم ها در مقابل «مسئله تغییر در زندگی» چهار دسته هستند:

  1. کسانی که تغییر را ایجاد میکنند.
  2. کسانی که تغییر را پیش بینی میکنند.
  3. کسانی که در مقابل تغییر، مقاومت میکنند.
  4. کسانی که منتظرند دیگران آنها را تغییر بدهند.

 

برایت آرزو میکنم که یک روز زندگی خودت را ۳۶۵ روز یا ۶۰ سال تکرار نکنی؛ بلکه به تعداد تمام روزهای زندگی خودت؛ زندگی متفاوتی را تجربه کرده باشی.

 

منوچهر خادمی


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم،

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید:

2 دیدگاه

  1. زهرا گفت:

    باسلام .مطالب بسیار زیبا و مورد علاقه ی اینجانب است؛والبته کاربردی و قابل اجرا…لطفا در صورت امکان مقالات را به ایمیل اینجانب ارسال فرمایید.درود بر تلاشتان.

    • خانه معنا گفت:

      سلام و عرض احترام
      سپاس از شما که مطالب را مطالعه میفرمایید.
      بله چشم. حتما مطالب برای شما و اعضای خانه معنا ارسال خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *