– وای وای من همین دختر یا پسر را میخواهم. من فقط باید با او ازدواج کنم. اگر نشود من می میرم. من بدون تو می میرم.
– من فقط همینجا میتوانم استخدام بشوم. هیچ جای بهتر دیگری وجود ندارد. اینجا بهترین جا برای من است.
– من میخواهم فقط بروم به این دانشگاه و لاغیر.
– دیگر کسی بهترین دوست من نمیشود. من فقط یک دوست داشتم که آنهم …
– کجا برویم؟ مگر بهتر از اینجا هم برای زندگی وجود دارد؟
– من یک کتاب ۱۰ سال قبل خواندم؛ مطمئنم که بهتر از آن کتابی وجود ندارد.
– چه ایده ای؟ چه کشکی؟ تمام ایده ها را قبل از من دادند، قحطی ایده ها است.
– الان اوضاع جوری شده که یک لنگه کفش هم در بیابان غنیمت است.
نمیدانم چقدر تا حالا از این مدل حرف ها شنیدید؟ حرفهایی که بوی خشکسالی میدهند. بوی کمبود. بوی به آخر رسیدن. عزیزانی را میشناسم که بخاطر باور به کمبود و قحطی، با کسی وارد رابطه و ازدواج شدند که پشیمانی به بار آورده است. با تمام بی میلی در جایی استخدام شدند که هیچ تعلق و علاقه ای به آن نداشتند و … یکی از اصولِ زندگی، اصل فراوانی است. اینکه باور داشته باشیم برای هر چیزی انتخاب های بی شماری وجود دارد. اینطور نیست که فقط یک نفر وجود داشته باشد که بتوانیم با او خوشبخت باشیم. ۸ میلیارد انسان وجود دارد که حدوداً نصف آنها یعنی ۴ میلیارد آدمِ دیگر با جنس مخالف؛ امکان دارد به هزار و یک روش و اتفاق با ما برخورد کنند و با هم زندگی مشترک خوبی را آغاز کنیم.
من ۱۰ سال قبل یکی را میخواستم و شکست عشقی یا خیانت عاطفی را تجربه کردم و دیگر تمام. یا من فقط با این یکی میخواهم ازدواج کنم و لاغیر. خیر، اینطوری نیست. باید به اصل فراوانی (قانون متافیزیکی جهان هستی) باور داشته باشیم و نچسبیم به یک نفر و بقیه را هم ببینیم.
عده ای خیال میکنند مقدس بودنِ عشق به این است که مثل سریش بچسبیم فقط به یک نفر و فکر کنیم فقط آن یک نفر در جهان میتواند ما را خوشبخت کند و ناجی زندگی ما باشد و با وجود لطمه خوردن ارزشمندی ما باز هم برای ماندن در رابطه با آن یک نفر دست و پا بزنیم. باید در مقابل این نوع تفکر بگویم خیر، این عشق نیست، تعصب است و از باور به کمبود، سرچشمه میگیرد.
جهان؛ بارها، بارها و بارها بزرگتر، وسیع تر و عظیم تر از تصورات ما است. تصورات محدود ما دلیل بر محدودیت جهان نیست.
“دکتر منوچهر خادمی“
اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید: