از باتلاق عادت ها بیرون بیا

هر چه در زندگی امروزین ما از درد روزمرگی گرفته تا ملال یکنواختی و نارضایتی درونی حاصل شده؛ همه اینها از عادت های ما سرچشمه می گیرد. عادت هایی که چون سیمان به در و دیوار ذهن و اندیشه ما چسبیده اند و با گذشت زمان، استحکام بیشتری می یابند تا حدی که تو گویی تغییر آنها غیرممکن می باشد. عادت هایی که یا منشأ خانوادگی در کودکی یا منشأ فرهنگی یا منشأ اقلیمی یا منشأ تحصیلی و شغلی یا منشأ احساسی و عاطفی و …. داشته که با تقویت آنها و پاداش دادن به این عادات، آرام آرام بزرگ شده اند و تبدیل به راهنمای حرکت ما در مسیر زندگی شده اند.

در واقع باید بگوئیم این عادت های ما هستند که ما را بزرگ کرده اند و بر زندگی ما حکمرانی می کنند و حد و مرز ترقی ما و فراز و فرود زندگی ما را تعیین می کنند. این عادات؛ روزمرگی، یکنواختی، زندگی ثابت و ایستا، عدم روحیه ریسک پذیری، عدم قدرت ایجاد تغییر، عدم میل به تحول را به دنبال دارند که حاصل آن چیزی جز مرگ تدریجی برای انسان نیست انسانی که حیات او به تغییر و تحول و زندگی در میانه آتش چالش ها و خطر کردن ها می باشد. از همه مهم تر آنکه این عادات، خودمان را از یاد خودمان می برند و نوعی خودفراموشی برای ما به ارمغان می آورند که نتیجه آن؛ از یاد بردن تمام استعدادها و توانایی ها و به گور سپردن تمامی آرزوها و رؤیاهاست.

انسان عادت زده و معتاد به عادت؛ زندگی را تنها در افق حیات نباتی و نظم ماشینی می بیند که خروج از این نظم، افسانه ای بیش نیست. او همچون گاو سر در آخور عادات خود داشته و از حاشیه امن خود بیرون نمی آید. باید برای چنین انسانی گفت که بین زندگی امن و زندگی آزاد، تفاوت هاست و این امنیتی که تو به دور خود ساخته ای، نتیجه چیدن بال های تحول و تکامل توست. ذات تو میل به تغییر و تجربه های گوناگون دارد اما تو، خود را در باتلاق عادت ها فرو کرده ای و اسمش را میگذاری امنیت. از لانه امنیت خودت بیرون بیا و طعم آزادی را در لابلای چالش ها و تغییر ها بچش تا بفهمی که خانه تو جایی میان تجربه هاست.

معلمی فرزانه که همراه یکی از شاگردانش در جنگلی قدم می زد، جلوی یک نهال کوچک ایستاد. معلم، نهال کوچکی را که تازه از زمین روییده بود، نشان داد و به شاگردش گفت: «آن نهال را از زمین بیرون بکش» پسرک جوان آن را با انگشتانش راحت بیرون کشید. بعد، معلم به نهالی که کمی محکم تر به نظر می رسید و ارتفاعش تا زانوهای پسرک بود، اشاره کرد و گفت: «حالا این یکی را بیرون بکش» پسرک با کمی تلاش آن نهال را هم از ریشه بیرون کشید. معلم گفت: «حالا نوبت این یکی است» و با سرش به درختچه کاملا رشد یافته و سرسبزی که هم قد خود پسرک بود، اشاره کرد. پسرک با تلاش زیاد و با تمام قدرت خود و در ضمن، استفاده از سنگ و چوب برای اهرم کردن زیر ریشه های آن درختچه، بالاخره موفق شد و آن را بیرون کشید.

بعد معلم گفت: «حالا دوست دارم این یکی را از زمین بیرون بکشی» پسرک جوان، نگاه معلمش را دنبال کرد و متوجه درخت بلوط تنومند و بسیار بلندی شد که به سختی می توانست نوکش را ببیند. از آن جایی که تلاش و تقلای زیادی در بیرون کشیدن نهال های به مراتب کوچکتر قبلی را درک کرده بود، خیلی ساده به معلم خود جواب داد: «متأسفم، از پس این یکی بر نمی آیم»

معلم گفت: «پسرم، تو همین الان قدرتی را که عادت ها روی زندگی تو خواهند داشت، نشان دادی! هر چه این عادت ها قدیمی تر باشند، بزرگتر می شوند، ریشه های آنها عمیق تر می شود و سخت تر از ریشه بیرون می آیند. بعضی از آنها خیلی بزرگ می شوند و ریشه های خیلی عمیقی پیدا می کنند طوری که حتی جرات نمی کنی برای از بین بردنشان تلاش کنی.

پس مواظب ریشه دوانیدن عادات در زندگی خودت باش، روزی میرسد که می بینی سراسر وجودت را عادات فراگرفته و حتی نمی توانی فراتر از عادات، فکر کنی تا چه برسد به اینکه خارج از روند عادت ها عمل کنی و زندگی دیگری را برای خودت بسازی و درست در این لحظه است که تغییر و تحول، تبدیل به بزرگترین ترس و چالش زندگی تو خواهد شد.

دوستدار تحول و تغییر تو

منوچهر خادمی


اگر مایلید که از مقالات و صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر شوید، فقط کافی است فرم زیر را پر کنید:

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *