خاکستر ماندن یا ققنوس شدن

حتما داستان ققنوس را شنیدید. پرنده ای اسطوره ای که هر هزار سال یکبار در آتشی که خودش برافروخته خودسوزی میکند و خاکستر میشود اما از همان خاکستر دوباره ققنوسی دیگر متولد میشود و هزار سال عمر میکند.

از دیدگاه نمادشناسی، ققنوس نماد انسان است! همین من و شما!

بله، ما به عنوان انسان بارها و بارها با انواع و اقسام جراحت ها و درد و رنج ها روبرو میشویم، میسوزیم و خاکستر میشویم و فریادمان به جایی نمیرسد. انسان داغ میبیند، شکست میخورد و همه چیزش را از دست میدهد. مرگ، عزیزش را از آغوشش میرباید. سرمایه و سلامتی و شغل و دوستان و دستاوردهای خودمان در زندگی را از دست میدهیم. رابطه عاشقانه خودمان و رابطه با خودمان را هم از دست میدهیم و بهت زده و حیرت زده میمانیم و هیچ کاری از دستمان بر نمیاد. زندگی برای ما دیگر آن طعم و رنگ و بوی خاص خودش را ندارد. میبینیم که تنهاییم، تنها و در سکوتی تلخ و سرد، میفهمیم که هیچکس ما را نمیفهمد.

بله، سوختن و خاکستر شدن و تنها شدن و تنها ماندن در سفر زندگی، اجتناب ناپذیر و طبیعی است؛ منتظر آن باش.

بقول مولانایِ جان:

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بدم، پخته شدم، سوختم

اما نکته اینجاست که ما تولد دوباره خودمان را فراموش میکنیم و خاکسترنشین میشویم! ما خاکستر شدن و خاکسترنشینی را باور میکنیم و تن به تولد دوباره نمیدهیم! ما فراموش میکنیم که ققنوسیم نه هیزم! ما برای آتش و سوختن و خاکستر شدن، خلق نشدیم و به این جهان نیامدیم. ما برای زندگی های دوباره، تولدهای دوباره، برای دوباره نو شدن و شروع کردن و آغازیدن، برای دوباره زیستن خلق شدیم و به این عالم آمدیم.

آری؛ ما انسانیم؛ انسان. ما ققنوسیم نه هیزم.


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم،

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *