اگر الان نه پس کی!؟

نمیدانم با نظرم موافق هستید یا نه، راستش را بخواهید آنهایی که بدون شکست پیش رفتند را آنچنان بزرگ ندیدم. در واقع واکنش آدمی را بعد از شکست باید دید، بعد از پیروزی و موفقیت که واکنش خاصی نیاز نیست!

من بزرگترین انسانها را آنهایی دیدم که بعد از شکست دوباره آغازیدند.

محمود فلکی سروده است:
آنکه پیروز می‌شود
تمام می‌شود
آنکه می‌بازد
آغاز می‌شود.

من و شما قطعا انسانهای موفق را تحسین میکنیم. در کنارمان، در دوردست‌ها، در داستان‌ها و تاریخ، در فیلم‌ها و سریال‌ها و… آنها را مشاهده میکنیم و غبطه میخوریم. با قهرمان‌هایی که به خاک میفتند اما دوباره با هر جان کندنی که هست آغاز میکنند و زندگی خود را سر و سامان میدهند، همزادپنداری داریم.

ای کاش ما جای آنها بودیم،
او من است و من او.

اما مساله اینجاست که اکنون و همین حال حاضر خیلی‌ها در موقعیتی هستند که آن قهرمان‌ها قرار داشتند! در انتهای شکست‌ها، در اعماق چاه عمیقِ درد و رنج، در منزل ناامیدی، رو به زوال و نابودی، وا مانده در کوچه‌ای بن‌بست و…

خب چه انتظاری داریم!؟ مگر آنچه میخواهیم همینجا نیست!؟ پس چرا شروع نمیکنیم!؟ مگر قهرمان زندگی خود شدن غیر از این است!؟ آنانی که به ایشان رشک میبریم و ای کاش گویان آرزوی این را داریم که جای آنها بودیم نیز در همین موقعیت و وضعیت‌هایی بودند که ما در آن هستیم!

اگر میخواهیم شجاعت را زندگی کنیم، اگر قصد چشیدن اعتماد به نفس، ادامه دادن، با چالش‌ها دست به گریبان شدن، رشد کردن و بزرگ شدن، ریسک کردن، نور را یافتن، آسایش و آرامش را زیستن، از امکانات زندگی بهره‌مند شدن و… را داریم؛ خب الان درست در وضعیتی قرار داریم که باید باشیم!

اگر شما اکنون نمیخواهید شجاعت و جسارتِ کاری کردن برای تغییر زندگی خود را داشته باشید پس کی و چه وقت میخواهید!؟

براستی ما کی و کجا میخواهیم طعم این جنس مقولات انسانیِ تحسین‌برانگیز را بچشیم!؟ آیا غیر از این است که زندگی ما را در موقعیت‌های دردآور و رنج‌آور قرار داده است تا اینها را زندگی کنیم!؟ مگر وقتی که همه چیز بر وفق مراد است هم میشود دم از این سنخ مفاهیم و مقولات زد!؟

میگوید قدرت میخواستم و خداوند مشکلاتی را بر سر راهم قرار داد تا قوی بشوم. آگاهی خواستم و خداوند مسائلی را قرار داد تا آنها را حل کنم. شجاعت خواستم و خداوند خطراتی را بر سر راهم قرار داد تا بر آنها فائق بیایم. عشق خواستم و خداوند انسان‌هایی که محتاج کمک من بودند بر سر راهم قرار داد و اینچنین تمام دعاها و درخواستهایم مستجاب شدند.

خب واقعیت زندگی اینگونه است. این ساختار و بافتار این جهان است. اینگونه میدهند. چه بخواهیم چه نخواهیم ما در رخ دادن رویدادها و پدید آمدن پدیده‌ها تاثیر گذاریم و نمیتوانیم معصومیت خام کودکانه داشته باشیم و منتظر باشیم تا خدایی یا زندگی یا حکومتی یا دستی از غیب برون آید و هر آنچه میخواهیم را دو دستی تقدیم ما کند! این مدلی نیست.

خودمان باید وارد گود بشویم و نقش خویش را بازی کنیم. نقش ما را به رسمیت شناختند و از ما خواسته و میخواهند که کاری کنیم. رشد و بلوغ اینگونه رخ میدهد.

چشم روی هم بگذاریم امسال هم خواهد گذشت.

دا‌وود ملکی گفته است:
بهترین سال‌های عمر ما
تمام عمر ما است.

“دکتر منوچهر خادمی”


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *