خود حقیقی، خود کاذب

مدتی است که این جمله از اسکار وایلد، من را مشغول خودش کرده است:

خودت باش؛

بقیه نقش‌ها گرفته شده‌اند.

نمیدانم آیا در این پراکندگی و کثراتِ زندگی بیرونی، زمانی را برای تأمل درونی برای خودتان و با خودتان و درباره خودتان میگذارید یا نه!

آیا “خود” و “خود بودن” برای شما مساله است؟

در انسان شناسی با روش روانشناسی تحلیلی، هر انسانی با ساختار درونیِ منحصربفردی پا به این عالم میگذارد. ما لوح سفید و بی نقش و نگار نیستیم.

این ساختار درونیِ منحصربفرد، “خود حقیقی” ماست.

کار و بار و رسالت ما در این عالم، به ظهور رساندن و زیستنِ این “خود” است.

داستان از جایی آغاز میشود که در اوایل کودکی همه وجوه و شئون این خود، مورد تأیید دیگران بخصوص خانواده قرار نمیگیرد. بخشی و اجزائی از آن تأیید و پذیرفته میشود و الباقی به درونِ روان ما باز میگردد و به اصطلاح بصورت سایه در میاید.

کودک که سراسرِ وجودش به تأیید و پذیرش دیگران نیاز دارد، برای اینکه به رسمیت شناخته شود و حسی از هویت و موجودیت داشته باشد، به همان چیزی تبدیل میشود که دیگران دلشان میخواهد!

شعار کودک این میشود: من همانی میشوم که دیگران از من میخواهند.

دیگر خودِ حقیقی او خریداری ندارد و مطلوب کسی نیست.

به مرور خود حقیقی که به دلیل عدم پذیرش، پس زده شده است مایه شرمندگی و خجالت ما میشود! ما به غلط تصور میکنیم که چیزی به اشتباه در درون ما وجود دارد و ما باید با صرف انرژی زیادی آنرا از دیگران پنهان کنیم.

همین کودک، همین من و شما در بزرگسالی تصور میکنیم همانی هستیم که در کودکی به ما گفتند هستی!

به مرور و با گذشت زمان؛ زندگی با خودِ کاذب، آن خلوص و اصالت و ناب بودن را از ما میگیرد. زیستنی بدلی، غیرطبیعی، غیرفطری، ساختگی و تصنعی، پوچ و پوک و میان تهی.

در جمع عزادار باید غمگین باشید و در جمع شاد و خوشحال، شادمان. اگر چه درونتان کاملا با این حس و حالِ جمعیت بیرونی در تضاد و تناقضی فاحش باشد. شما باید ماسک بزنید تا تأیید بگیرید چرا که اگر پذیرفته نشوید به شدت احساس بی ارزشی و طرد شدگی خواهید کرد.

آیا کارمندان یک اداره یا شرکتی را دیده‌اید که همگی لباسی متحدالشکل بر تن دارند!؟ همگی فرم بندی شده‌اند. اگر لباسی متفاوت بر تن کنند، توبیخ میشوند. شخصا عده‌ای را مشاهده کردم که حتی وقت فراغت از کار و روزهای تعطیل یا حتی در مهمانی‌ها هم به همان شکل لباس میپوشند!

کار به جایی میرسد که بقول مولانا:

نه تو آنی که همانی

نه من آنم که تو دانی

زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم

گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

انطباق، انطباق و انطباق. ما خودمان را منطبق میکنیم تا مورد قبول واقع شویم اما در این فرایند آهسته، آهسته و آهسته از خودمان بیگانه میشویم؛ از خود حقیقی.

دیگران به ما هویتی که دلشان میخواهد را تجویز میکنند. چه فکری باید داشته باشم، چه احساسی و چه رفتاری از من را می‌‌پسندید؛ من همان میشوم.

تا جایی مساله بحرانی میشود که من حتی هراس دارم که این خود کاذب را هم از دست بدهم.

اگر دیگرانی که آن هویت کاذب را به من تجویز کردند از دست بدهم و فردی نباشد تا آن تأییدات را به من بدهد فاجعه رخ میدهد و من مثل مرغ سرکنده به دنبال افراد دیگری میروم تا خود کاذب جدیدی را از آنها وام بگیرم.

فراموش نکنیم که جذاب‌ترین انسانها آنهایی هستند که رونوشتی برابر اصل دیگران نیستند. آنها نقش و نگار منحصربفرد خودشان را به زندگی / جهان میزنند.

خودت باش؛

بقیه نقش‌ها گرفته شده‌اند.

دکتر منوچهر خادمی


پ.ن: از محمد بازوپیشه بخاطر اجرای عمیق، تأمل برانگیز، رازمندانه و مفهومی / Conceptual در برنامه عصر جدید سپاسگزارم چون علتی شد تا این متن بر صفحه و صحنه ذهن من نقش ببندد.


 


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *