مساله و حل مساله

ملاقات با هر مساله‌ای در واقع دریافت دعوت و فراخوانی برای رشد است.

هیچ‌گاه سفر زندگی از مساله خالی نخواهد شد.

زیستن بدون مساله، تصوری کاملا اشتباه و خام است.

کارل پوپر (فیلسوف علم) گفته است:

زندگی؛ سراسر مساله و حل مساله است.

مسائلِ فردی، منحصربفرد هستند

هر چند اشتراکاتی با دیگران دارند اما رنگ و بوی هر فرد را دارند.

هر مساله‌ای یک یا چند راه حل دارد

اما دستیابی به راه حل، هزینه دارد.

عده‌ای (که تعدادشان هم کم نیست) تمایلی پنهان دارند که با مساله بمانند و تاج آن را بر سر گذاشته و همه جا نشان بدهند! پرسش ناخودآگاه یا خودآگاه آنان این است که آیا هزینه جدیدی که با حل مشکل ایجاد میشود از هزینه مشکل قبلی بیشتر است، که در این صورت باید با مشکل قبلی کنار آمد!

عده‌ای هزینه فایده میکنند که آیا با حل کردن مساله‌ای که دارند، مساله جدید و نویی ایجاد میشود یا خیر! خلاصه به زحمتش می‌ارزد یا نه. “هزینه کردن” برای اینان مساله اصلی است.

مساله اصلی و بنیادین عده‌ای این است که “راه حل باید هیچ هزینه‌ای ایجاد نکند و الا راه حل نیست.” اینان صورت مساله را به خیال خودشان پاک میکنند! هر چند هر مساله‌ای که بوجود بیاید هرگز بخودی خود، پاک نمیشود بلکه باید حل شود.

همه راه حل‌ها و پاسخ‌ها بر اساس تصور – تصویر ما نیستند.

تقریبا هر مساله‌ای بیش از یک راه حل دارد.

گاهی به دنبال پاسخِ اشتباه رفتن، خود بزرگترین مساله است.

شاید یکی از بهترین روش‌ها برای شناخت آدمی، شناخت مسائلش باشد.

مساله یا مسائل کنونی من چیست؟

میخواهید ازدواج کنید؟ از او بپرسید مساله یا مسائل اصلی او چیستند؟

برای عده‌ای بی‌مساله بودن، خود بزرگترین مساله است.

آنها گیج‌اند و به دور خود میچرخند.

زیستنی بدون دستاورد، پوچ و میان تهی.

عده‌ای هر کاری میکنند و به دنبال پاسخ و راه حل هر مشکل و مساله‌ای میروند اما حاضر نیستند به مساله اصلی زندگیشان نگاهی بیندازند. آن را انکار میکنند. تصور میکنند میتوانند ملاقات با مساله را به تاخیر بیندازند. اینان بدون اینکه بدانند به سمت فاجعه در حال حرکت هستند.

راه حل برخی مسائل، بزرگ شدن ما از آن مساله است. طوری که حضور آن مساله در زندگی ما دیگر سبب اضطراب، پریشانی و درماندگی ما نشود.

رشد یعنی تغییر و دگرگونی بنیادین در مسائل.

اگر تا دیروز با مسائل پیش پاافتاده و سبک درگیر بودم و بخاطر آنها پریشان احوال میشدم و مدام درگیر متراژ خانه، تراس و اینچ تلویزیون و شاسی اتومبیل و تعیین زمان و مکان برای براندازی حاکمیت و ارسال فاتحه برای حاکمیت‌های قبل، قیاس خویش با زندگی‌های هایلایتی اینستاگرامی، تایید و تاکید بر بی‌هویتی و بی‌ارزشی هویت ملی و تاریخی در شبکه‌های اجتماعی برای جلب و جذب لایک و فالوور و… بودم؛ زین پس بپرسم کار و بار من در این جهان چیست؟ در درونم چه میگذرد؟ چگونه میتوانم باغچه وجودم را سبز کنم؟ در این فرصت اندک باقی مانده عمر چه کارهایی را انجام بدهم که تاکنون به دلایل مختلف به تاخیر انداخته‌ام؟ چه کنم تا کمتر غر بزنم و بجایش بیشتر بشنوم؟ و …

مرتضی (از دوستان خدمت سربازی) میگفت:

شنیده‌ام که در دولت جدید میخواهند هنرمندان خارج از کشور را اجازه بدهند تا به ایران بازگردند!

گفتم:

به … چپم! آن به اصطلاح هنرمند خارج از ایران یا حتی این که در داخل ایران است دقیقا کجای زندگی من است که بخواهم نگران یا شادمان حضور یا عدم حضورش در ایران باشم. او دقیقا چه اولویتی در مسائل زندگی من دارد؟ حضور یا عدم حضورش چه مساله‌ای از مسائل روزمره، کوتاه مدت، میان مدت یا بلند مدتی که با گوشت و پوست و استخوان من درگیر است را حل میکند؟

به مرتضی میگویم قلم و کاغذی بردار و فهرستی از ۱۰ مساله اکنون زندگی‌ات را بنویس.

اولویت با کدام است؟

مرتضی سکوت میکند!

تونل به آدمی یادآوری میکند که

همیشه راهی هست حتی از دل سنگ، منتهی پیمودن این راه هزینه دارد.

رشد یعنی تغییر و دگرگونی بنیادین در مسائل.

“دکتر منوچهر خادمی”


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *