برخی مکاتب انسانشناسی بر این باورند که آدمی کامل به این عالم میاید.
هر فردی همچون دایرهای تام و تمام است و نقص، صرفا نقشی عرضی دارد که در طول سفر زندگی بر وجود ما عارض میشود. ما موجودات ناقصی نیستیم که در پی کمال آمدهایم بلکه موجودات کاملی هستیم که در پی انکشاف آنچه در درون داریم پا به سفر زندگی گذاشتهایم.
مولانا سروده است:
کان قندم نیستان شکرم
هم زمن میروید و من میخورم
همچون یک عدد سیب که وقتی از شاخه درخت چیده میشود کامل است
اما با چند گاز پی در پی، تکه تکه میشود و ناقص!
آری؛ این داستان ما است.
کامل و کافیهایی که در پی کمال میروند و میدوند
اما با نقص، نارسایی و فقدان مواجه میشوند!
و دقیقا همینجاست که اسطوره “نیمه گمشده” خلق میشود.
ما کاملهایی هستیم که در پی نیمه گمشده خویش آمدهایم.
بنگرید که از کجا تا به کجا آمدهایم!
حافظ گفته است:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
حال پرسش اینجاست که ما کدام داستان را باور کردهایم!؟
البته اکثریت داستان نیمه گمشده را باور دارند و کم نیستند آنهایی که بخشی از عمر خویش را صرف پیدا کردن آن میکنند. جستجویی که نتیجه آن چیزی جز ناکامی و شکست نخواهد بود. نیمه گمشدهای که قرار بود کامل کننده ما باشد نه تنها ما را کامل نمیکند بلکه تا میتواند انواع و اقسام زخمها را بر روح و جان ما میزند و میرود!
عشق چیست؟ وصال نیمه گمشده.
آیا تعریف شما هم از عشق همین است!؟
مراجعی که مدتها در جستجوی نیمه گمشده خویش بود میگفت:
در اولین ازدواجم، نقش سرپرست را داشتم و از همسرم مراقبت میکردم. در ازدواج دوم، دوست داشتم همسرم از من مراقبت و کودک درونم را تغذیه کند. اکنون نمیدانم برای ازدواج سوم در جستجوی چه باشم!
آیا شما مدام خودتان را ملزم میدانید تا به دیگران کمک کنید و به همین دلیل برای ازدواج نیز به دنبال فردی هستید که به کمک نیاز داشته باشد تا نیاز خویش به رابینهود بودن و حامی بودن را برآورده سازید؟
آیا احساس مسئولیت مفرط سبب شده است تا در جستجوی فردی بیمسئولیت برای ازدواج باشید؟
آیا منتقد درونی افراطی؛ شما را به یک انتقادگر بیرونی تبدیل کرده که به دنبال فردی است تا همواره موضوعی برای انتقاد داشته باشد؟
آیا به دلیل اینکه از نظر احساسی و عاطفی؛ خانوادهای از هم گسیخته و آشفته داشتید به فردی بیش از حد منطقی، عقلانی و بیاحساس تبدیل شدید و اکنون نیمه گمشده خویش را در فردی مشاهده میکنید که فوقالعاده احساسی و عاطفی است؟
آیا چون نمیتوانید تنهاییتان را در آغوش بگیرید؛ از دیگران به عنوان سپری در برابر انزوا و ترس از تنهایی استفاده میکنید؟
هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند یک انسان کامل را ناقص کند.
در واقع ما سیب نیستیم که با چند گاز تمام شویم.
هرگز هیچ موجودی این توانایی را ندارد تا تکههایی از ما را بِکند و با خود ببرد.
بلکه آنچه در فرایند ناقص شدن برای ما کاملان رخ میدهد، انکار است.
ما بخشهایی از آنچه هستیم را به مرور، در طول زمان، اندک اندک، با میل و بیمیل، با اختیار و بیاختیار به دلایل مختلف از جمله سازگاری، ترس از طرد شدن، پذیرش و تایید و… انکار میکنیم.
و روزی از روزها این انکار شدگان در آینه فردی دیگر نمایان میشوند
و ما تصور میکنیم نیمه گمشده خویش را یافتیم!
اما واقعیت این است که نیمه گمشده، نیمه انکار شده است
و ما به اشتباه وصال به نیمه انکار شده خویش را عشق مینامیم.
بزرگی گفته است:
عشق، یافتن فردی ایدهآل نیست.
عشق، یافتن فردی است که به شما کمک میکند
تا آنچه در شما بهترین است، نمود پیدا کند.
“دکتر منوچهر خادمی”
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: