خودشیفتگی در یک عبارت یعنی خودمرکزپنداری!
گویی عالم و آدم بصورت zoom in به فرد خودشیفته مینگرند.
این خودمرکزپنداری به دو صورت نمایان میشود!
در خودشیفتگیِ معمول با فردی مواجه هستیم که از همهچیز و همهکس طلبکار است.
نیازها و خواستههای خودش در اولویت است. تصور میکند هیچ نقص، عیب و ایرادی ندارد.
مدام سرویس میگیرد بدون اینکه چیزی پس بدهد.
او خود را یک استثناء در میان توده میداند.
هماره و همواره باید بهترینها برای او فراهم بشود. همه چیز باید طبق میل او پیش برود.
در تصور – تصویری که از خویش دارد او آدم خاصِ دوران است!
خوبی، خوشی و خوشبختی فقط شایسته اوست و اوست که لیاقت همه لذتها را دارد و بس.
در هر جمعی اوست که لایق بزرگداشت، تعظیم و تکریم است.
خودشیفته قهرمانِ ” یا ” است! یا باید نیازهای من برطرف بشود یا دیگران. یا همه من را ستایش میکنند یا هیچ کس من را دوست ندارد. او نمیتواند میان هم این و هم آن جمع کند، پس به یا این یا آن پناه میبرد.
اما در خودشیفتگی معکوس؛ داستان جور دیگری رقم میخورد.
فرد خود را مرکز همه چیز میداند اما چیزهای دردآور، رنجآور و تلخ و سخت!
تصور میکند عالم و آدم دست به یکی کردند تا او را بدبخت کنند.
او مرکز همه بیچارگیها، سیاهبختیها و بدبختیها است.
لیاقت هیچچیزِ خوب و خوشی را ندارد. کنار دریا هم میرود باید آفتابه به همراه داشته باشد.
ناف او را با بدشانسی بریدهاند.
در هر جمعی اوست که لایقِ تحقیر، سرزنش و توهین است.
اگر عالم و آدم همگی در حال تجاوز به او باشند او همچنان خویشتندار است!
هر آنچه از عیب و ایراد و نقص میشناسیم، او یکجا و به تنهایی دارد.
دگران زشترویِ یک عضو و تو سر تا پا زشت
آنچه بَدان همه دارند تو تنها داری
صادق هدایت در وصف چنین فردی میگوید:
روزها را یکی پس از دیگری با سلام و صلوات به خاک میسپریم و از گذشتنِ آن هم افسوس نداریم.
همه چیز این مملکت مال آدمهای بخصوصی است؛ کیف، لذت، گردش و همه چیز …
نصیبِ ما این میان گند و کثافت و مسئولیت شد.
خودشیفته معکوس همیشه نفر اول است البته نفر اول از آخر صف!
نفر اول در ناتوانی و ناکامی، سلطان غم.
در ظاهر خویش را طرد شده زندگی و عالم و آدم میداند اما نمیداند که در اعماق روانش نوعی خودشیدایی و خودخواهی دارد.
چرا زندگی و هستی و خدا و … باید تو را طرد کنند!؟ چرا باید تو را نادیده بگیرند؟
چرا تو!؟ چون من مرکز هستم!
مکانیزم دفاعیِ او کنار کشیدن است و با همین مکانیزم، توجهات را جلب و جذب میکند.
وقتی حرف از موفقیت، پیشرفت و رشد است، کنار میرود و خود را مصداق این مفاهیم نمیداند اما تا حرفی از شکست، پسرفت و واماندگی و وادادگی میشود ناگهان وارد گود میشود و شروع به رقص میکند!
او خود را یک استثناء میداند. در بدبختیها و بدشانسیها، زنبیل او همواره صف اول و اول صف است.
دوربینهای فلاکت، تیرهروزی و شوربختی بر روی او zoom in کردهاند.
آری؛ او هم خودشیفته است از نوعِ معکوس.
“دکتر منوچهر خادمی”
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: