داستان کوله به دوشی ما

فردی را فرض کنید که خسته و تشنه و درب و داغان در حال عبور از بیابانی گرم و سوزان است! او پای پیاده کیلومترها راه میرود و خودش را کشان کشان روی شن های داغ و سوزان میبرد.

وقتی به او نگاه میکنید متوجه میشوید که کوله باری حجیم و سنگین بر دوش دارد و به زحمت و مشقت آن را حمل میکند! وقتی به او میگویید که در آن کوله چه داری!؟ در جواب میگوید: نمیدانم!

شما تعجب میکنید و میپرسید خب داخل آنرا نگاه کن شاید اصلا چیز باارزشی داخل آن نباشد! آخر چطور وقتی نمیدانی داخل کوله ای به این سنگینی چیست آنرا در این بیابان آنهم با این شرایط سخت حمل میکنی!؟

او نمیداند داخل کوله چیست و گویا علاقه ای هم ندارد که بداند! او فقط عادت کرده که باری سنگین بر دوش داشته باشد و از رهایی و سبک باری میترسد.

در حقیقت این داستان نمادی از تک تک ماست که گذشته خودمان را بر دوشمان حمل میکنیم بدون اینکه از آن اطلاعی داشته باشیم. سنگینی، فشار و مشقت را تحمل میکنیم و باور کرده ایم که این تقدیر ما است!

سنگینیِ وابستگی و باج دادن در روابطمان را تحمل میکنیم و خبر نداریم که از کودکی در تله وابستگی قرار داریم.

فشارِ ترس و اضطراب از تنهایی را به جان میخریم و برای فرار از آن وارد هر رابطه ای میشویم و بی اطلاع هستیم که در حال حملِ کودکی تنها و رها شده ای هستیم که در گذشته ای دور در تله رهاشدگی افتاده است.

منزوی و گوشه گیر هستیم و از فعالیتهای اجتماعی میترسیم و زندگیمان مدام در حال کوچک شدن است بدون اینکه بدانیم در حال به دوش کشیدن کوله باری از جنس تله طرد اجتماعی هستیم.

آنقدر در تلاشیم که هر طور شده دیگران را از خودمان راضی و خشنود نگه داریم و هیچ نظر شخصی و سلیقه مخالفی را ابراز نکنیم بدون آگاهی از اینکه در حال له شدن زیر کوله باری از تله اطاعت هستیم اما دم نمیزنیم.

سالیان است که حس سنگینِ تله بی ارزشی و بی لیاقتی و بی کفایتی را بر دوشمان حمل میکنیم اما نمیدانیم آخر چرا!

و … کوله بارهای دیگر و داستان کوله به دوشی ما.

سقراط گفته بود زندگی بررسی نشده ارزش زیستن ندارد. او درست گفته بود. اگر عمری را بدون اینکه لحظه ای درنگ کنیم و از خودمان بپرسیم چرا از این زندگی که دارم راضی نیستم و چه کاری میتوانم برای خلاصی و رهایی از این کوله سنگین بر دوشم بکنم؛ آنگاه همان داستان همیشگی تقدیر و سرنوشتی را باور میکنیم که اجازه نمیدهد قدمی برای تغییر زندگی خویش برداریم.

باید کوله را زمین گذاشت، محتویات آن را بررسی کرد و چیزهایی که به درد ما نمیخورد را دور انداخت تا سبکبار و سبکبال شد. آری، تقدیر ما سبکباری است.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *