سرنوشت بیرونی و سرنوشت درونی

تصور کنید شبی در حال آماده شدن برای رفتن به مهمانی هستید. سوییچ اتومبیل را برمیدارید و به سمت درب منزل میروید که ناگهان برق میرود و همه جای منزل تاریک میشود.

چشم چشم را نمی بیند. وقتی در حال عبور از کنار میز ناهارخوری هستید دست شما محکم به میز میخورد و شما از شدت درد، سوییچ را رها میکنید.

زمان در حال گذر است و با این اوضاع احتمالا دیر به مهمانی خواهید رسید. هرچقدر میگردید، سوییچ را پیدا نمیکنید. تاریکی محض است.

در همان تاریکی متوجه نوری میشوید که در خیابان است. چراغ های خیابان روشن هستند.

فکری به ذهنتان میرسد. چرا در روشنایی به دنبال سوییچ نگردم!؟

بالاخره از خانه خارج میشوید و زیر نور چراغِ خیابان شروع به گشتن میکنید. در همین حین همسایه شما از راه میرسد و برای کمک به شما وارد عمل میشود.

بعد از مدتی که تلاش شما نتیجه نداد، همسایه میپرسد سوییچ را کجا گم کردید؟

شما میگویید در منزل! اما آنجا تاریک است و اینجا روشن، پس طبیعتا باید همینجا دنبالش بگردیم!

شما از این داستان چه نتیجه ای میگیرید؟

اجازه بدهید مثال واضحتری بزنم؛ فرض کنید سرماخوردگی دارید و به پزشک مراجعه کردید. پزشک در حین معاینه شما، چند نسخه مینویسد و هنگامی که قصد خروج از مطب را دارید به شما میگوید این نسخه برای مادر شماست، این برای پدر، این برای همسر، این برای همکار، این برای همسایه و این برای فرزندتان.

این شما هستید که سرماخورده اید اما نسخه درمان برای دیگران تجویز شده است!

شاید اعتراف به این مساله سخت باشد اما واقعیت این است که تعداد زیادی از ما برای حل مسائلمان همین کار را میکنیم.

تمام توجهمان را به بیرون از خودمان معطوف میکنیم و به هیچ وجه نگاهی به خودمان و درونیاتمان نمیندازیم.

چرا دیگران مرا تنها میگذارند؟

چرا دیگران مرا طرد میکنند؟

چرا دیگران مرا دوست ندارند؟

چرا دیگران به من احترام نمیگذارند؟

چرا دیگران به حریم خصوصی من تجاوز میکنند؟

چرا دیگران … چرا دیگران …

ما متوجه نیستیم که گاهی (البته نه همیشه) بدترین دشمن، سخت ترین منتقد و سنگدل ترین اربابِ برده دارِ خودمان هستیم.

ما این آگاهی را نداریم که بخشی از تار و پودِ سرنوشت؛ از بیرون تنیده میشود اما بخش دیگری از آن، در درون ما بافته خواهد شد.

اقتصاد، سیاست، فرهنگ، اجتماع، مدرسه، دانشگاه، خانواده، محل کار و … از بیرون ما را محدود میکنند، اما خویشتن همه انسانها از اعماق وجود خواستارِ تحققِ تمامیت و فردیت است.

چه کسی حاضر است مسئولیتِ بافتنِ تار و پودِ آن بخشی از سرنوشت را که درونی است، به عهده بگیرد؟

آیا ما جزء آن عده ای هستیم که تصور میکنیم همه سرنوشت از بیرون بر ما تحمیل میشود؟

آیا شما در روشنایی بیرون از خودتان به دنبالِ حلِ مسائل تاریکِ درونتان هستید؟

آیا شما جزء آن عده ای هستید که مدام برای دیگران نسخه می پیچند اما هیچ تجویزی برای خودشان ندارند؟

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *