ژواکیم ماریا ماشادو آسیس (نویسنده برزیلی) گفته است:
ما میتوانیم
خیلی چیزها را
به اطرافیان خود هدیه دهیم
مانند عشق، صميميت و محبت،
اما هرگز نمیتوانیم
لیاقتِ داشتن اینها را
به آنها اهدا کنیم.
ژواکیم درست گفته است. هیچ نوزادی در بدو تولد به دنبال احساس لیاقت برای مکیدن شیر از پستان مادر نمیگردد. چنانچه هیچکس هم این حس را به او نخواهد داد. نوزادِ آدمی در ابتدا این لیاقت را با خود میآورد.
لیاقت و شایستگی امری دادنی و حتی بدست آوردنی نیست بلکه امری درونی است که خالق آدمی و هستی در ابتدای امر در ذات او قرار داده است.
البته به انواع و اقسام روشها میتوان حس لایق بودن را از انسانها گرفت و بجای آن حس تلخ و تحقیر کننده عدم لیاقت را جایگزین آن کرد!
با پذیرفتن لیاقت ذاتی، عشق زمانی اتفاق میفتد که معشوق به ما قطعهای از روحمان را میبخشد که تاکنون هرگز نمیدانستیم آن را گم کردهایم.
در این رابطه، فروید میگوید:
عشق، تبدیل شدن به ایدهآل یک فرد دیگر نیست. عشق، یافتن فردی است که کمک میکند تا آنچه در شما بهترین است نمود پیدا کند.
بنابراین عشق آن احساس گرم و پُرحرارت و اشتیاق ما نسبت به فردی که نیازهای روحی و روانی ما را برآورده میکند نیست. عشق، معلولِ جبران نیازهای ما توسط دیگری نیست و این مدل عشق و عاشقی دلیل موجهی برای ازدواج نیست چرا که علت این مدل عشقورزیها؛ تنهایی است نه مهر و محبت به دیگری!
این تعریفی از روی نیاز است نه عشقِ اصیل. ما با دوست داشتنِ دیگری، نیاز خویش به محبت را پنهان میکنیم.
رابطهای سرشار از وابستگی، احساس مالکیت و حسادت، خشم و ناامنی. همیشه خوب و خوش بودن، سرحال و روبراه ماندن، قوی بودن و هرگز نه نگفتن!
اما وقتی لیاقتِ درونزاد مورد توجه قرار گیرد، لزوم و ضرورت عشقِ بی قید و شرط نمایان میشود.
شاید بزرگترین هدیه به آدمی؛ مهر و محبت بی قید و شرط به او باشد. پذیرش او همانطور که هست. عشقی با رنگ و بوی خدا. خالقی که با وجود آگاهی تام و تمام به انسانِ ناقص، جایز و ممکنالخطا او را خلق کرده است و بر اساس اصلِ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ؛ این اوست که ابتدا عشق ورزیده است.
او عشقی را به ما ارزانی میدارد که ما به همین راحتیها به خویش روا نمیداریم!
لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را
ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفته ما میشنود
براستی عشق چیست؟ پذیرش بی چون و چرای خود و دیگری همانطور که هست.
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
چرا که بدون پذیرش خویش همانطور که اکنون هستیم،
چیزی بنام “عشقِ به خود” و “عشقِ به دیگری” معنا پیدا نمیکند.
آیا به خودتان اجازه میدهید که خود را دوست داشته باشید!؟
آیا از اینکه شما را دوست بدارند نمیترسید؟
آیا از اینکه دیگری را دوست بدارید نمیترسید؟
عطار در تذکرة الأولیاء میگوید:
و گفت محبت درست نشود
مگر در میان دو تن،
که یکی دیگری را گوید “ای من”
“دکتر منوچهر خادمی”
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: