نقاب و آفتاب‌پرست

نقاب، چهره‌ای دروغین است. وانمود به آنچه در واقع نیستیم.
ما نقاب میزنیم تا فاصله‌مان را با دیگران حفظ کنیم چرا که از نزدیکی و صمیمیت هراس داریم. هراس از اینکه دیگران بدانند آسیب‌پذیریم و ما را زخمی کنند.
هر نقابی غالبا برای پنهان کردن ترس یا اضطرابی است که آدمی در خود حس میکند.
اما این پنهان‌کاری و حفظِ نقاب، انرژی زیادی از ما خواهد گرفت.
خودفریبی، بزرگترین دستاورد نقاب‌ها و ماسک‌هاست.
براستی چه فریبی بزرگتر از زیستنِ آنچه نیستیم بجای آنچه هستیم!
پرسونا (نقاب) بر ما حکم میراند و میتواند سلطه خود را بر تمام شئون وجودی ما گسترش دهد.

کافکا گفته است:
“دنیای ما
پُر است از
دست‌هایی که
خسته نمیشوند
از نگه داشتن نقابها”

بیشمار نقاب وجود دارد. نقابِ همه چیز روبراه است، نقابِ شوخ طبعی، نقابِ من قوی هستم، نقابِ خشم، عصبانیت و جدیّت که اعلام میکند به من نزدیک نشوید، نقابِ نالیدن که انفعال و تنبلی را مخفی میکند، نقابِ هیچ امیدی نیست، نقابِ افسردگیِ خندان، نقابِ همگی حالمان بد است که عدم پذیرش مسئولیت زندگی را پنهان میکند، نقابِ خودشیفتگی که حس بی‌ارزشی و بی‎کفایتی درونی را میپوشاند و…
بیزینس‌مَنی را تصور کنید که نقاب استاد دانشگاهی فرهیخته را بر چهره دارد. او بجای خرید، فروش و تجارتِ کالا و زمین و ساختمان و… مقاله و پایان‌نامه میخرد و میفروشد. فردی را تصویر کنید که ماسک معنویت میزند و همه را به دین و دیانت رهنمود میکند اما در خفا از حس پوچی و پوکیِ زندگی رنج میبرد. یا مأمور قانونی که مدام در حال بگیر و ببند دیگران است اما خود در بزنگاه زیرآبی میرود. سیاستمداری که انواع و اقسامِ فیلترینگ و محدودیت را بر بستر نت ایجاد میکند اما فرزندش با استفاده از رانت، فیلترشکن میفروشد!

حافظ چنین سروده است:
واعظان کاین جلوه در محراب ‌و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند

و چه نقابی قدرتمندتر از همرنگِ جماعت شدن که بزرگترین و سخت‌ترین مسئولیت آدمی یعنی فردیت را به اعماق جان آدمی پَس میراند.
تولستوی در وصف این نقاب میگوید:
“بدترین و خطرناک‌ترین کلمات این است: همه اینگونه‌اند.”

نقاب‌ها کار را راحت و آسان میکنند. برای من خیلی آسان‌تر است که بجای تلاش کردن برای تغییر زندگی و پذیرش رنج و سختی ناشی از حرکت، پشت نقابِ نالیدن از زمین و زمان پناه بگیرم و مدام ناراضی باشم.

خودِ حقیقی ما همچون دانه‌ای میماند که زیر خروارها خاک در تاریکیِ درون پنهان شده است. این خود برای رشد نیاز به نور و روشنایی دارد اما انواع و اقسام ماسک‌ها اجازه رویت نور را به او نمیدهند تا جایی که ما دیگر نمیتوانیم آنچه حقیقتا هستیم را بازشناسیم و با پرسونا همپوشانی و هم‌هویتی پیدا میکنیم!
اگر گامی در سفر خودشناسی نگذاریم؛ به ناچار با نقاب هم‌هویت خواهیم شد.
در پشت این نقاب‌ها براستی من کیستم!؟

وقتی هویت مرکزی خویشتن‌مان را فراموش کنیم آنگاه همچون یک آفتاب‌پرست در هر موقعیتی برای رضایت دیگران تغییر رنگ و شکل خواهیم داد و با ماسکی جدید خود را به نمایش خواهیم گذاشت.

اگر میخواهید فردی بدون نقاب را مشاهده کنید به کودکان بنگرید. آنها خویش را پنهان نمیکنند. هنوز ترس، اضطراب و نگرانی برای آنها معنا ندارد. آسیبی ندیدند و زخمی نشدند. دایره‌ای کامل هستند که البته متاسفانه به مرور نقاب‌های آنها نیز از راه خواهد رسید.

فراموش نکنید که:
نامِ یک چیز، خودِ آن چیز نیست.
و بقول لئو بوسکالیا (نویسنده ایتالیایی):
سخت‌ترین نبرد در زندگی‌
نبرد برای خودبودن است.

“دکتر منوچهر خادمی”


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *