هنر خوب باختن

آدمی بیش و پیش از آنکه نیازمند یادگیری اصول موفقیت باشد

باید هنر خوب باختن را بیاموزد!

شاید کمی تعجب کرده باشید اما اگر نیم نگاهی به عقب بیندازید و دفتر گذشته خودتان را ورق بزنید تایید خواهید کرد که آنچه بیشتر نمایان است تعداد بالای شکست‌ها، باختن‌ها و از دست‌دادن‌هاست. در میان تاریکیِ سقوط‌ها و ویران‌شدگی‌ها آنچه نور آن کمی سو سو میکند اندکی موفقیت است.

حتی ممکن است آنقدر صداقت بی‌رحمانه‌ای با خود داشته باشید تا اعتراف کنید که برخی موفقیت‌ها در واقع شکست بودند و فقط نیاز به گذر زمان داشتند تا چهره واقعی خویش را ظهور و بروز دهند.

این بخشی از واقعیت سفر زندگی است هر چند تعداد زیادی از آدمیان حاضر به پذیرش آن نیستند. به هر حال اکثریتِ ما تقریبا در هیچ کجا آموزشی در این‌باره ندیدیم. گویی با یک تابوی جمعی طرفیم.

پس وقتی برای ملاقات با پدیده‌ای (باختن و شکست) آمادگی قبلی نداشته باشیم طبیعتا شدتِ برخورد سخت‌تر و نابودکننده‌تر خواهد بود، به نحوی که چه بسا اولین برخورد آخرین باشد!

البته من و شما مقصر نیستیم، این ذات و هویت سبک زندگی مدرن است که شبانه‌روز در حال دمیدن در شیپور موفقیت است به هر قیمتی با نادیده گرفتنِ سایه موفقیت یعنی شکست.

وقتی باختن به رسمیت شناخته نشود، به محض مواجهه با آن دچار انواع و اقسام اضطراب، تنش، ترس و لرز و افسردگی و … از درون و تمسخر، طرد شدن، خشونت و آسیب و … از بیرون خواهیم شد.

به همین دلیل سعی میکنیم موفقیت‌هایی را انتخاب کنیم که در آن شکست نباشد نه اینکه موفقیتی دلخواه باشد!

آیا شما نیز دیگرانی از این جنس در اطراف خویش دارید که مدام منتظر زمین خوردنِ شما هستند!؟

آنانی که وقتی موفقیتی بدست میاورید آنرا نمی‌بینند یا خیلی کوچک میشمارند اما کمترین و کوچکترین ویرانیِ شما را مدام به رختان میکشند و در تخریب شما بسیار کوشا هستند.

اینان همانهایی هستند که تصورِ خامِ تک بعدی از زندگی دارند و هیچ‌جایی برای باختن و شکست باز نکردند و تصویرشان از نمایشنامه زندگی نمایشی عاری از هرگونه سقوط و هبوط و متلاشی‌شدن است. نگاهی خطی و نه سینوسی به زندگی!

آنها حتی نمیتوانند هبوط آدم و حوا را تصور کنند که خداوند نیز آنرا به رسمیت شناخت و توبه بازگشتِ آنان (دوباره برخواستن) را پذیرفت و مجدد شاهد صعودشان بود.

یونگ گفته است:

“دگرگونی‌های عظیم هرگز به یکباره از آسمان نازل نمیشوند، بلکه از پایین ظهور میکنند.

هیچ درختی از آسمان سرازیر نمیشود. درختان از خاک رشد میکنند، هر چند بذرشان از بالا به زمین افتاده باشد.”

جلال‌الدین بلخی چنین سروده است:

گندم از بالا به زیر خاک شد

بعد از آن، او خوشه و چالاک شد

همچنین:

خُنُک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش

 بِنَماند هیچش الا هوس قمار دیگر

امید مهدی نژاد سروده است:

در جنگ‌های تن به تن آغاز ميشويم

اين رسم ماست، در کفن آغاز ميشويم

از ابتدای خون گلو، از شروع عشق

از انتهای خويشتن آغاز ميشويم

آرام در قلمرو شب رخنه ميکنيم

هم پای صبح دفعتاً آغاز ميشويم

بازی ادامه دارد، نوبت به نام ماست

ما تازه بعدِ باختن آغاز ميشويم

آری به رغم سايه سنگين سامری

يک روز از همين وطن آغاز ميشويم

اين شعرها طليعه شورند، صبر کن

وقتی تمام شد سخن، آغاز ميشويم

“دکتر منوچهر خادمی”


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *