وقوف به جهل

آدمی ناگزیر از فهم جهان است.
بدون تلاش برای فهم و درکِ زندگی نمیتوانیم کاری از پیش ببریم، هر چند فهمی اشتباه و درکی نادرست داشته باشیم (که بسیار هم داریم) اما بدون همین اشتباهات، ما میمانیم و غرایزی ابتدایی و ضعیف که حتی در حد حیوانات هم نمیتوانند راه را از بیراهه نشان بدهند.

در این بین؛ مهم آنست که بدانیم هر فهمی و درکی میتواند محدودیتِ عظیمی برایمان ایجاد کند! چرا که کافی است آنچه میفهمیم را برای خویش تمام شده بدانیم و خود را در انتهای قله دانایی و آگاهی تصور کنیم!

همین فهم و ادراک که میتواند راهگشای ما برای رشد و تعالی باشد نیز میتواند سبب توقف و سکون شود. آنجا که تصور میکنیم انتهای داستان را میدانیم و هیچ رنگ و بویی از نادانی در ما نیست، امور روزمره برایمان تکراری میشود و دیگر تازگیِ زندگی را حس نمیکنیم.

حس ملال‌آور و تلخِ روزمرگی و تکرار از آنرو پدید می‌آيد که نمیدانیم که نمیدانیم. با تصورِ همه چیز دانی، همه چیز تکراری میشود چرا که دیگر چیز جدید و نویی وجود ندارد تا با مشاهده و ملاقات با آن، شگفت‌زده و غافل‌گیر شویم و بوی تازگی را استشمام کنیم.

اما اگر صادقانه وقوف به جهل خویش داشته باشیم و همواره توجه کنیم که حتما و یقینا زوایا و ساحتی از زندگی هست که ما از آن بی‌خبریم، پس با جستجو و تکاپوگری برای یافتنِ راه و سفری نو و تازه میتوانیم چهره دیگری از زندگی را مشاهده کنیم و از تکرارِ مکررات در جهل خویش خارج شویم.

یونگ گفته است:
لازمه‌ هر تغییر و تحول
در زندگی‌ ما
این است که بپذیریم
شناخت‌‌مان
از دنیای پیرامون
به انتهای خود رسیده
و عمده‌ تصورات ما
فرو ریخته است.
هر اتفاقی برای شما می‌افتد
مطمئن باشید کـه در همان سـطح آگاهی بوده‌اید،
پس چیزی را سرزنش نکنید، آگاهی‌تان را رشـد دهید.

“دکتر منوچهر خادمی”


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *