خانه دوست کجاست؟ – بخش دوم

این روان این روح این خانه ما؛ در کجا سُکنی میگزیند؟

عده ای مستاجرند. مالک خانه خود نیستند. در خانه دیگران، در روان دیگری منزل میگزینند. دیگری نرخ اجاره را تعیین میکند.

همیشه آویزان این و آن هستند. بدون دیگری میمیرند. بدون تو هیچم! هر چه روانِ مالک بخواهد اینها میدهند ولو ظالمانه باشد. خانه روانشان در دلِ دیگری است. بدون دیگری گویی وجود ندارند. از مالک شدن میترسند. حاضر نیستند هزینه تملکِ خانه خودشان را بپردازند. مدام در خانه روح و روان یکی دیگر زندگی میکنند. هر آنچه صاحبخانه بپسندد آنها هم پسندند.

عده ای مالک خانه خود، صاحب روح و روانشان هستند. به دیگری چشم ندوخته اند. برای تایید، برای تاکید، برای مقبولیت، برای حسِ بودنشان هرگز در خانه دیگری سُکنی نمیکنند. یا از ابتدا مالک بوده اند یا مالک شده اند. برای ملکشان برای جانشان ارزش قائلند. آنرا به هر مستأجری اجاره نمیدهند.

عده ای خانه شان، روانشان؛ آنقدر وسیع است که هرچقدر بخواهی جا برای دیگران دارند. لطف آنها شامل عام و خاص میشود. هر کسی حَظی و کیفی از این خانه میبرد ( بر ضیافتخانه فیضِ نَوالت منع نیست / در گشاده است و صلا در داده خان انداخته ) خانه مهربانی و گشودگی است این خانه. دربَش به روی همه باز است.

عده ای آنقدر خانه روح و جانشان تنگ و ضیق است که به زور حتی برای خودشان هم جا پیدا میشود. از گشاده روحی میترسند. سفت و سخت و زمخت هستند. در و دیوار دل را بسته اند. دل و قلبشان پنجره ای ندارد.

عده ای به جای خانه، فراموشخانه دارند. هیچ چیز را به خاطر نمیسپارند. نه عشقی، نه خاطره خوشی، نه گرمی و صمیمیتی را به خاطر نمیسپارند. به راحتی فراموشت میکنند.

عده ای خانه به دوش اند. آرام و قرار ندارند. از طلوع آفتاب تا انتهای شب، از خیابان تا بیابان، از جایی به ناکجایی مدام در حال آمد و شد هستند. دل نمی بندند. تقصیری هم ندارند آخر دلبندی ندارند. بی دل شده اند.

عده ای چندین و چند خانه دارند. هر روز، روح و جانشان به هرجایی سرک میکشد. نه یک دل که صد دل دارند. خانه آنها دل نیست، دلکده است، دهکده است. همه کسی می آید و میرود. خانه شان درب ندارد، دروازه دارد.

عده ای خانه ای پوشالی دارند. ریشه ندارد. اصالت ندارند. اگر وارد خانه آنها شوی؛ از ترس و دلهره ویران شدنِ دل و جانشان، آرامشت را از دست میدهی. مدام باید مراقب باشی که نکند این خانه پوشالی آتش بگیرد و همه چیز را بسوزاند.

عده ای خانه شیشه ای دارند. همه چیز درونش پیداست. چیزی را نمیتوانند پنهان کنند. صاف و صادق هستند اما رازدار هم نیستند. رازی را نگه نمیدارند از بس که شیشه ای هستند.

عده ای بی خانه اند. بی خانمان. مدام به دنبال جایی برای زندگی، سرگردانند. میچرخند و میگردند اما منزلی و مأوایی نمیابند. نمیدانند خانه ای که به دنبالش هستند جایی دیگر نیست. خانه آنها درون خودشان است. روح و جانشان مأوای آنهاست. آنها خود را گم کرده اند.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *