هر انتخابِ ایجابی با چندین انتخابِ سلبی احاطه شده است.
وقتی تصمیمی برای انجام کاری میگیریم، چند عدم تصمیم آن را همراهی میکند.
همواره اینگونه است.
برای اینکه بتوانیم تحلیل کامل و دقیقتری از وضعیت موجودمان داشته باشیم نه تنها باید به انتخابها و تصمیماتی که در گذشته دور و نزدیک داشتیم نگاهی بیندازیم بلکه حتما و باید به انتخابهایی که نکردیم و تصمیمهایی که نگرفتیم نیز چشم بدوزیم.
آدمی مجموعهای از انتخابها و عدم انتخابها است.
عدم انتخاب، خود نوعی انتخاب است.
با سانسور کردن و عدم توجه به انتخابهایی که نکردیم یا نمیتوانستیم بکنیم، نمیتوانیم تصویر کاملی از آنچه اکنون هستیم داشته باشیم و نداشتن تصویر کامل، تغییر را سخت یا غیرممکن میکند.
رضا کارمندی است که بیست سال سابقه کار در اداره دولتی دارد. او از نارضایتی عمیقی رنج میبرد. تقریبا هر روز با فحش و ناسزا از خانه بیرون میزند و با خشم و عصبانیت به خانه بازمیگردد.
از شغلی که دارد بینهایت ناراضی است. هیچگونه سنخیتی با آن ندارد.
اینکه خیلیها هستند آرزوی شغل و درآمد ثابت دارند، هرگز او را راضی نمیکند.
نارضایتی شغلی او به همه ابعاد و زوایای زندگی سرایت کرده است.
او بیست سال قبل انتخابی داشته که اکنون نتیجه آن را مشاهده میکند.
اما وقتی از زاویه دیگر – big picture – به زندگی او نگاه میکنیم متوجه میشویم که آنزمان همراه با این انتخاب چند عدم انتخاب نیز بوده است.
به عنوان مثال، رضا به هنر و موسیقی علاقه زیادی داشته است. اساسا او روح و روانی لطیف دارد و با فضای یکنواخت، تکراری و خشک اداری در تضاد است.
اما موسیقی را انتخاب نکرده چون هیچگونه تضمینی برای آینده نداشته و رضا نیز حاضر به پذیرش ریسکی به این بزرگی نبوده است.
ضمن اینکه انتخاب هنر و موسیقی به عنوان یک شغل و حرفه در خانواده او هیچ معنا و تاییدی نداشته است.
مساله دیگر این بوده است که رضا تفکری صفر و یکی داشته و نمیتوانسته یا نخواسته تفکری میان رشتهای داشته باشد.
او تصور میکرده یا باید موسیقیدان بشود یا کارمند و لاغیر!
انتخابی میان دوگانهها نه چندگانهها.
اگر همان وقت که استخدام شد در زمان فراغت حرفه موسیقی را ادامه میداد و سعی میکرد این دو را با هم پیش ببرد امروز حال و روز بهتری داشت.
اروین یالوم در پاسخ به رضا و امثال او گفته است:
انتخابهای بد
همیشه همینطور انجام میشوند؛
وقتی خودمان را متقاعد میکنیم
که هیچ گزینه دیگری نداریم.
چند روز پیش رضا یک پیانو خریداری کرد. اکنون در میانسالی کم و بیش به این توانایی رسیده است که میتوان چند انتخاب را با هم و در کنار هم داشت و پیش برد و آدمی تا آنجا که میتواند نباید بخشی از وجودش را قربانی بخش دیگر کند.
او فهمیده است که عمیقترین رشد و تحولات فردی، وقتی رخ میدهند که در هنگام خشم، ترس و ناامیدی همان واکنشهای همیشگی را نشان میدهیم ولی ناگهان متوجه میشویم که انتخاب دیگری هم داریم!
فراموش نکنیم ما آن چیزی هستیم که انتخاب میکنیم باشیم و زندگی، متناسب با انتخابهای ما چهره دیگر خود را نمایان خواهد کرد.
مارتین هایدگر گفته است:
بزرگترین قدرتی
که یک شخص دارد،
قدرت انتخاب اوست.
“دکتر منوچهر خادمی”
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: