۲۲ ساله است

۲۲ ساله است.

یکسال از ازدواجش میگذرد که با یک سکته قلبی همسرش را از دست میدهد.

۷ ماه است که هیچ جایی نمیرود.

تنها راهی که بلد است مسیر بین منزل و بهشت زهرا است.

پدرش قند دارد و مادرش به دلیل نگرانی زیاد دچار بیماری گواتر شده است.

برادرش کنکور خوبی نداده است.

خاله هایش مدتی از کار و زندگی افتادند و شبانه روز کنارش بودند.

پدر و مادر همسرش نگرانش هستند.

هزینه اجاره منزل را همچنان پدر همسرش پرداخت میکند.

دست به وسایل همسرش نمیزند.

همه چیز مثل سابق باقی مانده است.

دانشگاه را رها کرده است، شغلی هم ندارد.

همه اطرافیان بهم ریخته اند.

به مادرش میگویم این چند مسئله را توجه داشته باشید:

اول: با توجه به پیشینه زندگیِ دختر شما، ایشان تا این سن و سال هرگز رنگ و بویِ غم و اندوه را ندیده است. اگر هم رنگ و بویی بوده، خیلی در دوردست ها قرار داشته و به ایشان ارتباط عمیقی نداشته است. پس کاملا طبیعی است که شوک شده و اصلا نمیداند هنگام ملاقات با این رویداد چگونه واکنش نشان بدهد.

دوم: او از درون فروپاشیده است و به شدت نیازمند توجه عاطفی است اما چون بلوغ روانی برای ملاقات با چنین منزلی در سفر زندگی را ندارد، واکنشی نشان میدهد که برعکس است. او طوری رفتار میکند که گویی هیچ نیازی به دیگران ندارد و خواستار توجه هیچکس نیست در حالی که اتفاقا با همین رفتار و واکنشی که دارد، تمام توجه خانواده را به خودش جلب کرده است.

سوم: او تصور میکند تا زمانی که در این حالت است در حال انجام مراسمی مقدس است. او تصور میکند اگر سوگواری را تمام کند و به زندگی و سرزندگی برگردد مرتکب گناه شده و به شدت احساس گناه و عذاب وجدان دارد.

چهارم: توجه داشته باشید که او هیچ تقصیری ندارد چون اولین بار است که با رنجِ اینچنینی روبرو شده است. در مدرسه و دانشگاه در این مورد چیزی به او یاد ندادند، در خانواده هم همینطور. اصولا جامعه باور ندارد که باید نحوه روبرو شدن با مرگ عزیزان را آموزش داد. آخر میدانید ما ابدی هستیم! هیچکس که قرار نیست بمیرد!

پنجم: خیلی خوب است که فرصت سوگواری دارد، چون عده زیادی هستند که چنین فرصتی ندارند و بعد از مرگ عزیزشان آنقدر مشکلات و مسائل دارند که بلافاصله باید به آنها بپردازند و نمیتوانند زمانی را برای عزیز از دست رفته خودشان سوگواری کنند.

ششم: پس از این حادثه، او بزرگتر خواهد شد. به زندگی باز خواهد گشت هر چند که الان در سرزمین هادس، در اعماق روح و روان خودش فرو رفته است.

هفتم: زندگی بزودی مردمانی را به او نشان خواهد داد که رنج هایی به مراتب عظیم تر متحمل شده اند اما باز هم به زندگی بازگشته اند.

هشتم: او بزودی یاد خواهد گرفت که تا چیزی را که دیگر به او متعلق نیست رها نکند، چیزی که متعلق به اوست را بدست نخواهد آورد. روزی خواهد رسید که لوازم و وسایل زندگی گذشته را خواهد بخشید. او میبخشد تا چیزهای جدید را دریافت کند. حتی خاطرات هم در خاطر او کمرنگ خواهند شد.

او خواهد فهمید که این است زندگی، رنج است زندگی.

البته نه همیشه و همه وقت بلکه به عنوان منزلی از منازل سفر زندگی.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

2 دیدگاه

  1. متحول گفت:

    با سلام و وقت بخیر،چقدر چگالی محتوایی عبارت آخر بالاست،واقعا درد و رنج، منزلی از منازل سفر زندگیست که نباید توش موند،مثل یک کوره راه،سخت و سوزان ولی وقتی کسی توش نمونه و ازش بیرون بیاد مثل طلای استخراج شده از کوره میمونه و اگه کسی در سن پایین اینو تجربه کرده باشه، این طلا زودتر دستش رسیده و میتونه به عنوان یه توشه ارزشمند برای ادامه سفر زندگیش، ازش استفاده کنه.
    با تشکر

    • خانه معنا گفت:

      سلام و عرض احترام
      سپاس از نظر ارزشمند شما. لطف کردید.
      “پشتیبانی سایت”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *