درباره های رنج – ۱

شاید ما انسانها تنها موجوداتی باشیم که با چیزی به نام رنج روبرو میشویم و آنرا میفهمیم.

معمولا از چیزهایی فرار میکنیم که از روبرو شدن با آنها رنج میبریم. در واقع ما از رنج، فرار میکنیم نه از آن چیز.

رنج ها بطور کلی به بیرونی و درونی تقسیم میشوند. جسمانی و روحانی. اما حتی رنج های جسمانی هم به رنج های روحانی منتهی میشوند. روح از دردی که جسم میکشد، رنج میبرد.

رنج ها وجود دارند چون تضادها وجود دارند. اگر تضادی نبود رنجی هم نبود.

تضادها وجود دارند چون ما کوچک هستیم. اگر ما بزرگ شویم دیگر چیزی وجود نخواهد داشت که با آن در تضاد باشیم. هر چقدر بزرگتر؛ تضاد کمتر و در نتیجه رنج کمتر.

ورود به این عالم با رنج همراه است، رنجِ جدایی از رحمِ گرم و نرم و امنِ مادر نازنینمان.

رنج ها دروازه وارد شدن به زندگی بزرگتری هستند به شرطی که از دروازه عبور کنیم. ما یادمان رفته که رنجِ متولد شدن از جهانِ رحمِ مادر، دروازه ورود به جهان بی نهایت عظیم تری بود.

عده ای که تعدادشان هم کم نیست در رنجشان چمباتمه میزنند و گریه کنان و ناله زنان تصمیم به عبور نمیگیرند.

هیچ کس نمیتواند از رنج کشیدن فرار کند. راه گریز و گزیری نیست. هر کسی سهمی از این بخش از زندگی دارد.

هر چقدر بیشتر از رنج ها اجتناب کنیم، خام تر میمانیم.

در بین عزیزانی که کلاس های آموزشی را در خدمتشان هستم آنهایی که رنج کشیده اند، بیشتر، عمیق تر، دقیق تر، پخته تر و دغدغه مندتر از بقیه مطالب را میفهمند.

آنهایی که رنج برده اند با ما ارتباطی عمیق تر برقرار میکنند و میتوانند لایه های درونی تری از روح و روان ما را لمس کنند.

هر چقدر رنج کمتر، شخصیت و هویت سطحی تر.

خودآزاری با رنج کشیدنِ معنادار، متفاوت است. هر زحمت و سختی و مَشِقَتی، رنجی نیست که باعث رشد ما بشود.

رنج کشیدنِ اجباری لزوما به رشد انسان کمکی نمیکند بلکه احتمالا نتیجه ای عکس خواهد داشت و باعث شکل گیری تله ها، عقده ها و سایه ها در روان ما میشود.

شاید ورود رنج ها به زندگیمان دست ما نباشد اما تبدیل رنج ها به گنجی معنادار فقط به دست خودمان، میسر و ممکن است و الا همان رنج ها تبدیل به مردابی میشوند که ما را در درون خودش فرو میکشد و خفه میکند.

شفا دادن زخم های حاصل از رنج ها سخت است سخت، اما چاره چیست!؟ این تقدیر کسی است که خواهان زندگی اصیل تر و بزرگتری است و به دعوت روح و روانش توجه میکند.

ما نمیتوانیم از رنج های زندگی فرار کنیم اما میتوانیم تا آخر عمر حتی یکبار هم از خودمان نپرسیم که معنای این رنج چه بود! پس خام به این عالم میاییم و خام تر این عالم را ترک میکنیم.

جهانِ کنونی ما به شدت بر روی خام پروری تمرکز دارد تا پختگی.

هیچ فرآیندِ پختگی بدون سپری کردنِ رنجی، اتفاق نمیفتد.

لذتی که پس از عبور از رنج اتفاق میفتد، قابل مقایسه با هیچ لذت دیگری نیست.

تفسیر لذت محور از زندگی، تفسیری ساده انگارانه از زیستن است.

محور اصلی زندگی، نه رنج ها هستند و نه لذت ها. این بزرگی و پختگی یا کوچکی و خامی ماست که باعث میشود از اتفاقی رنج ببریم یا لذت. محور زندگی، ما هستیم. هر چقدر بزرگتر و بالغ تر باشیم، کیفیت و کمیت لذت هایمان بیشتر و رنج هایمان کمتر و هر قدر کوچکتر باشیم، کم و کیف رنج هایمان بیشتر و لذت هایمان کمتر خواهد بود.

شاید کمی عجیب باشد اما هستند کسانی که به اختیارِ خودشان، رنج هایی را انتخاب میکنند چون میدانند رنج کشیدن برای رشد و تعالی زندگیشان ضروری است. البته تأکید میکنم به اراده و اختیار نه به اکراه و اجبار.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *