در ملاقات با رنجها، هیچکس در امان نیست
و شاید این تنها اشتراک آدمیان باشد
تفاوت در واکنشی است که هنگام این ملاقات، از خود نشان میدهیم.
همانطور که مسیح، صلیب را خودش به تنهایی بر دوش کشید
ما نیز باید صلیب رنج خودمان را به تنهایی بر دوش بکشیم
توقع و انتظاری اشتباه و خطاست که از دیگری بخواهیم صلیبِ رنجِ ما را بر دوش بگیرد.
هیچ رنجی ابدی نیست، رنجها نیامدهاند که تا ابد برای همیشه بمانند
البته اگر تصور ما این باشد که رنجها آمدهاند تا بمانند، آنها نیز خواهند ماند.
اگر رنجی میکشید بدانید که مسالهای پدید آمده است که باید آنرا حل کنید
هیچ دشمنی و خصومتی در میان نیست، داستان داستانِ حلِ مساله است.
اصولا رنجها با روشِ درماندگی، بیچارگی و ناچاری ما را به سمت راه حلها پیش میبرند، این روش آنهاست.
در رنج ماندن، هنر نیست.
مراقب باشید که از رنج ماندگی، هویت ستانی نکنید.
با رنجهایتان خاطره بازی و خاطره سازی نکنید.
لذت، ضد رنج نیست آنچه ضد رنج است تغییر است.
چیزی باید تغییر کند تا از رنج رها شوید
البته که خودِ تغییر، رنج آور است.
اغلبِ تغییرات باید درونی باشند تا بیرونی.
اگر تغییری که باید را در درون ایجاد کنید، رنج بیرونی هم از بین خواهد رفت.
فراموش نکنید چیزی در درون شماست که در حال رنج بردن است و آنچه بنظر میرسد در بیرون سبب رنج است، در واقع موضوعیت ندارد.
اگر باور کنیم که زندگی چیزی به ما بدهکار نیست، فصل جدیدی از زیستنِ ما شروع خواهد شد و بخش بزرگی از رنجها پایان خواهند یافت.
دوقلوهای یکسان میتوانند در یک شرایط، یک زمان و یک مکان و از یک چیز بطور مجزا رنج و لذت ببرند. یکی از همان چیزی که دیگری لذت میبرد رنج خواهد برد و بالعکس.
برخی رنجها اصالتی ندارند و صرفا ساخته و پرداخته ساختارهای اجتماعی و فرهنگی هستند. چه اصالتی در رنج بردن از مقایسه زندگی خودمان و فلان سلبریتی کذایی هست!؟
اصیلترین رنج، نزیستنِ فردیت خودمان است. رنجِ از اینکه نباشیم آنچه باید باشیم. این رنج به ما میگوید خودت باش آنطور که باید باشی.
درمان هر رنجی مشکل است، هیچ رنجی وجود ندارد که درمان آن آسان باشد، این از معدود حکمهای کلی است که استثنا ندارد. اما این فرد رنجور است که غالبا حاضر نیست تن به درمان رنج بدهد و به همین دلیل به سمت حذف رنج میرود. هیچ رنجی را نمیشود حذف کرد، رنجها حذف نمیشوند بلکه سرکوب و پنهان میشوند و به وقت مناسب و مساعد مجدد باز خواهند گشت.
درمانِ رنج به صبر نیاز دارد و صبر لازمه درمان است.
رنجی عمیق و غریب وجود دارد که همیشگیِ ماست.
مولانا درباره آن میگوید:
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
آن رنج، دوری از اصلِ خویش است.
چزاره پاوزه گفته است:
بزرگترین توهین به انسان،
انکار رنج اوست …
“دکتر منوچهر خادمی“
اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: