زندگی نزیسته، چگونه شکل میگیرد؟

با توجه به قانون تضاد، ما هر چه را که درک کنیم، زندگی کنیم، بچشیم و … متضاد آن را در درون خود، فرو داده ایم و پنهانش کرده ایم.

اگر کینه و نفرت را زندگی کرده ایم پس عشق را در درون خود، پنهان نگاه داشته ایم.

اگر بخشش را زندگی کرده ایم خساست را پنهان کرده ایم.

اگر مهربانی و عطوفت را زندگی کرده ایم پس خشم و عصبانیت را پنهان کرده ایم و …

هر صفت و خلق و خویی که در ما وجود دارد با متضادش وجود دارد! محدودیت هایی که خانواده و اجتماع و فرهنگ ایجاد میکنند باعث میشوند که ما صفات و خصوصیاتی را در درونمان پنهان کنیم و بخاطر محدودیت های بیرونی، در درونمان حد و مرز بوجود بیاوریم و همه آنچه که هستیم را ظهور و بروز ندهیم. البته بخشی از این محدودیت ها لازمه زندگی اجتماعی است.

چند وقت پیش با دوستی صحبت میکردم که در بین باقی دوستانم به ادب، مشهور بود. با تعجب دیدم که مدام در حال فحش و ناسزا گفتن است!

گفتم جریان چیه!؟ چرا اینقدر فحش میدی!؟

گفت: دارم خودم را تخلیه میکنم. خسته شدم از بس که نقش یه آدم مودب و با نزاکت را بازی کردم، یه چندتا فحش بدهم سبک بشم!

قانون تضاد اینجوری است. هرچیزی که در ظاهر مردم می بینیم؛ متضادش در درونشان پنهان شده است. آن بخشی که مخفی و پنهان است، برای همیشه مخفی نخواهد ماند و از درون فشار خواهد آورد تا در بیرون، ظهور و زندگی کند! هیچ چیز در درون ما از بین نمیرود!

محدودیت بیشتر از بیرون، زندگی نزیسته بیشتر در درون!

ما باید همه وجوهِ وجودمان را زندگی کنیم. وجود ما مثل یک دایره است که باید کامل باشد، نه اینکه مثل یک نیم دایره یا لوزی و مربع بشود. با دایره بودن میتوانیم به راحتی حرکت کنیم و اصطکاک کمتری با زندگی خواهیم داشت.

البته نکته مهم اینجاست که همه خصوصیات و صفاتی که در درونمان پنهان کرده ایم لزوما خوب و اخلاقی و به نفع اجتماع نیستند! مثلا خشمی که سالها در درون مخفی شده اگر به ظهور برسد، ممکن است فاجعه پیش بیاورد که اتفاقا هم میاورد. تحقیر و توهینی که درونی شده اگر بیرون بیاید … کینه و نفرت اگر بیرون بیاید …

پس باید برای برون ریزی این نوع از صفات، راهی را انتخاب کرد که به دیگران و از جمله خودمان آسیب وارد نکند!

مهمترین مساله این است که قبول کنیم اگر زیاد از حد به مهربانی و از خودگذشتگی اهمیت میدهیم حتما متضاد آنرا در درونمان داریم!

اگر زیاد از حد به عشق تکیه میکنیم متضاد آنرا در درون داریم.

اگر این صفات پنهان شده را نبینیم و انکار کنیم، شروع میکنیم روی دیگران فرافکن کردن! نسبت میدهیم به دیگران! فلانی چرا اینقدر بی نظمه!؟ فلانی چرا اینقدر دروغگوست!؟ این یکی چرا اینقدر بد دهنه!! آن دیگری چرا از زیر کار در میرود!؟ او چرا بی عاطفه و بی احساس است!؟ و …

ما فقط چیزی را در دیگران می بینیم که حتما خودمان هم در درونمان داریم. امکان ندارد که چیزی نداشته باشیم اما آن را در دیگران تشخیص بدهیم!

جهان مثل آینه خودمان را به خودمان نشان میدهد!

بقول مولانا:

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست

از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی

بقول حسین منزوی:

درون آینه روبرو چه می بینی؟

تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟

اگر میگوییم فلانی خودشیفته است؛ پس حتما خودمان خودشیفتگی را داریم! اگر میگوییم فلانی مغرور است حتما غرور و تکبر را در خودمان داریم!

اما یا به این صفات توجه نکرده ایم، یا در گذشته اینطور بوده ایم و فراموش کرده ایم یا در آینده اینطور خواهیم بود!

البته پذیرفتن این مساله خیلی سخت و دشوار است! عده زیادی باور ندارند که صفات و خصوصیات بد و زشتی هم در درونشان دارند و در حال انکار آن هستند. پذیرفتن این مساله احتیاج به زمان، شجاعت و سلوک درونی دارد.

اما با پذیرفتن این نکته، متوجه میشویم که موجود کاملی هستیم و هرچه در جهان هست از خوب و بد و زشت و زیبا در خودمان داریم. ما نه فرشته ایم نه شیطان. ما هم فرشته ایم هم شیطان. ما هم سفیدیم هم سیاه!

با قبول کردن این اصل و کار بر روی آن، دیگر کسی از بیرون توانایی این را نخواهد داشت که ما را اذیت کند. کسی نمیتواند کنترل زندگی ما را در دست بگیرد. کسی نمیتواند ما را عصبانی و خشمگین کند!

کمی پیچیده و سنگین است اما اگر آن را درست متوجه بشویم برای زندگی، فوق العاده راه گشاست.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *