سفرنامه یک قهرمان

گام دوازدهم

صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق

نیست فردا گفتن از شرط طریق

“مولانا”

شاید یکی از بزرگترین مسائل انسانِ مدرن، پدیده مشغولیت باشد.

حضور کامل در لحظه و زمان حال، برای کمتر کسی مطرح است.

ما خودمان را مشغول کرده‌ایم و شغلمان روزمرگی و هرروزگی شده است.

در بین همه کهن الگوها، دلقک میداند که چگونه و چطور اکنون اینجا باشد.

او بی‌نهایت مبتکر است و واقعیتِ زیستنِ در لحظه را میداند.

باور دارد که حتی در تلخ‌ترین لحظات زندگی، چیزی شیرین وجود دارد.

دلقک، بخشی از وجود ماست که وقتی بظاهر هیچ افق روشنی به چشم نمیاید؛ از امید دم میزند.

آیا میتوانید از زیستنِ صرف و فقط و تنها بخاطرِ خودِ زندگی، لذت ببرید!؟

اولین گامِ سفر را خاطرتان هست؟ معصوم و معصومیت.

دلقک، همان معصومی است که از سفری دور و دراز و پُر رمز و راز بازگشته است.

سفری به پهنای فردیت و گوشِ جان سپردن به ندای خویشتنِ اصیل برای آنکه بشود آنچه قرار بود بشود.

دلقکِ درون من و شما، ما را قادر میسازد هر روز را بطور کامل زندگی کنیم.

او میداند که زندگی بخودی خود، یک هدیه است.

چه کسی ممکن است بخواهد بدونِ دلقک باشد؟

خیلی‌ها! آنهایی که زیادی به جدی بودن و در نتیجه غم‌انگیزی و از آن بدتر به دیدگاهی تحقیرآمیز نسبت به زندگی چسبیده‌اند.

آنهایی که تن به سفر نمیدهند.

فردی که آرکتایپ دلقک در او فعال و نرمال باشد و در این منزل قرار داشته باشد با رویدادهای تلخ و رنج‌آور، اعتمادش را به زندگی از دست نمیدهد. باور بنیادی او این است که امکانِ زندگی گشوده است اما آنچه مهم است، گشودگیِ وجودیِ ما به روی این امکانات است.

دلقک؛ خِرد یافت شده در پایان سفر است.

آنچه او تجربه میکند نتیجه سالها زیستن در عالَم درون و بیرون است.

اگر انرژی دلقک در شما پایین و خاموش و سرکوب باشد؛

زندگی تلخ و کسل کننده‌ای را تجربه میکنید و دلیلی برای شادی ندارید. تصور میکنید که زندگی خیلی جدی است و هر کسی که از آن لذت میبرد در حال فرار از مسئولیت‌ها و وظایف خویش است! اگر فردی مذهبی باشید احتمالا به اصطلاح خشکِ مقدس خواهید بود. عصبی، عبوس، خسته، فاقد کنجکاوی و جستجوگری. برای فرار از این زندگی یکنواختِ کسل کننده به دنبال مصرف مواد و الکل و سکس و… خواهید رفت.

اما چنانچه دلقکِ خام در شما فعال و منفی باشد؛

با طنزهای تلخ و سیاه دیگران را آزار میدهید و تحقیر میکنید.

از آنسوی بام میفتید و هیچ چیز را جدی نمیگیرید.

از حل و فصلِ مشکلات و مسائل عینی زندگی، فرار میکنید.

از تعهد دادن، فراری هستید.

آنگاه که دلقکِ کامل درون ما متعادل و مثبت باشد؛

وقتی ترس و نگرانی از خبرهای بد و دگرگونی‌های جهان،

وجود دیگران را پُر کرده است،

ما مشغول زیستن و پیش بردنِ کارها هستیم.

یک دلقک میداند که چطور

با مشکل و بحران؛ بازی کند و سر به سر آن بگذارد.

یک دلقک میداند که چطور

همینجا؛ در لحظه حال و مقام اکنون حاضر باشد.

یک دلقک میداند که چطور

برای رهایی از غم و ترس و اضطراب و نگرانی؛ مبتکر و خلاق باشد.

یک دلقک میداند که چطور

زندگی میتواند در بدترین شرایط؛ شیرین و جذاب و سرگرم کننده باشد.

یک دلقک میداند که چطور

بی‌بهانه و بی‌مهابا خوش باشد و کیفور و نامتعارف زیست کند.

یک دلقک میداند که چطور

در خطرناک‌ترین اوضاع؛ مبارزه شوخ طبعانه و طنزآمیز با زندگی داشته باشد.

یک دلقک میداند که چطور

به فرآیند این زندگی و چرخه رازمندی این عالَم، اعتماد و ایمان داشته باشد.

یک دلقک میداند که چطور

در طوفان‌های زندگی، تجربه‌پذیر و انعطاف‌پذیر باشد و غصه پُر قصه نخواند.

یک دلقک میداند که چطور

دچار وادادگی و واماندگی در زندگی نشود

و از لنگر امیدواری و روشنایی روان خود صیانت کند.

یک دلقک میداند که چطور

لودگی را با فرزانگی و معنای زندگی در جان خود جمع کند و به وحدت برساند.

و خِرد و حکمت زندگی را با طعم طنز به دل و جان دیگران القا کند.

این آخرین گام از ۱۲ گامِ سفرنامه یک قهرمان بود.

… جاده پیمودنی است و آغاز همیشه در انتظار

محمد غزالی در کیمیای سعادت گفته است:

بیشترِ خلق مقیم باشند.

مسافر نادر بُوَد.

تو چطور؟

و تو چه وقت قرار است سفر طول و دراز به درون خودت را آغاز کنی.

“مولانا”

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *