شما چه نسبتی دارید؟

هیچ رویداد و اتفاقی مساله نیست، مساله نسبتی است که ما با آن رویداد و اتفاق داریم.

به شخصه دیوانه این جمله هستم.

چه اتفاقی، چه حادثه ای، چه چیزی برای شما مهم است؟

چه اتفاقی، چه حادثه ای، چه چیزی برای شما مهم نیست؟

چرا آنچه برای یکی مهم است لزوماً برای دیگری مهم نیست!؟

آدمی این قابلیت را دارد که با هر آنچه در هستی هست، نسبت برقرار کند. منظورم از نسبت همان رابطه است.

ما میتوانیم با هر چیزی رابطه برقرار کنیم.

از زندگی تا مرگ، از شیطان تا خدا، از ازدواج تا طلاق، از ادامه دادن تا پایان دادن، از ثروت تا فقر، از علم تا جهل، از دوست تا دشمن، از این سوی تا آن سوی، از کران تا بیکران و …

چیزی در پهنه هستی نیست که ما نتوانیم با آن ارتباط بگیریم.

ما خودِ ارتباطیم.

این رویدادها نیستند که مساله هستند بلکه این نسبت ما با رویدادهاست که مساله است.

ثروت و قدرت در دست عده ای شرّ است و در دستان عده ای خیر.

شکست عاطفی عده ای را به خودکشی و کام مرگ میکشاند و عده ای را زیستنی جدید و خودی نو میبخشد.

ورشکستگی مالی برای کسانی آغاز سقوط در ورطه نابودی است و برای دیگران شروع مسیری جدید.

تکنولوژی، عده ای را وحشت زده میکند و برای عده ای فرصت رشد فراهم میاورد.

مواردی از این دست نشان میدهد که آنچه مهم است خودِ این اتفاقات نیست بلکه نسبتی است که ما با اینها برقرار میکنیم.

ما چه نسبتی با مرگ، بعدِ از دست دادن عزیزانمان برقرار میکنیم؟

آیا نسبتی که با مرگ داریم معنایی را برای ما کشف میکند یا هر چه هست پوچی و نیستی است؟

به نسبتی که مولانا با مرگ برقرار میکند توجه کنید:

مرگ را دانم؛ ولی تا کوی دوست

راه اگر نزدیکتر داری بگو

آیا رضایت یا عدم رضایت ما از زندگی، مربوط به خودِ زندگی است یا رابطه ای است که با آن داریم؟

چرا بزرگان گفته اند که به روزگار بد و بیراه نگویید!

آیا مساله روزگار است یا رابطه ای که ما با آن داریم؟

نسبت ها تنها در ویژگیهای خونی و ژنتیکی خلاصه نمیشوند. فقط این مهم نیست که با چه کسی نسبت خونی دارید بلکه در نوع احساسات و عواطف، در نوع اندیشه و تفکر، در سنخِ اعتقاد و باورها، در تیپ شخصیت و شکلِ روان، در سبک و روش زندگی و … میتوان با هر چیزی نسبت و رابطه برقرار کرد یا نکرد.

شما تاکنون با چه چیزهایی میتوانستید نسبت برقرار کنید؟ با چه چیزهایی نمیتوانستید؟

نسبت هایی که شکل دادید به چه صورت است؟

آیا نسبتی که با همسرتان دارید از نوع سلطه گری و قدرت طلبی است یا رفاقت و دوستی؟

نسبتی که با فرزندتان برقرار میکنید چگونه است؟ آیا شما هم جزو آن دسته از افرادی هستید که معتقدند شکاف نسل ها ایجاد شده است و نمیتوان با نسل جدید رابطه ای برقرار کرد؟

آیا شما تصور میکنید که این رویدادها و اتفاقات و چیزها هستند که مهم اند و مشکلات و مسائل به خودِ آنها مربوط است؟

چه نسبتی با زندگی و فراز و فرودهای آن دارید؟

آیا شما هم مثل اکثریت افراد، نسبتی که با زندگی برقرار کردید را نمی بینید و به جای آن به خودِ زندگی گیر داده اید؟

بنظر شما آیا میتوان بدون توجه به خودِ اتفاقات و رویدادها، اشیاء و موجودات، موقعیت ها، انسانها و … نسبت و رابطه ای که با آنها داریم را تغییر بدهیم؟

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *