ساختار ذهن آدمی طوری است که همچنان درگیر کارهای نیمه تمام باقی میماند.
در روانشناسی پدیدهای وجود دارد بنام “اثر زایگارنیک“.
بلوما زایگارنیک، روانشناسی بود که این اثر و پدیده ذهنی را کشف کرد.
ذهن، کارها و وظایف ناتمام و نصفِ نیمه را بیشتر از کارها و وظایفی که به صورت کامل انجام شده است، به خاطر میاورد و تا حل نشدن، آنها را رها نمیکند.
وقتی کار یا اتفاق و رویدادی به اتمام میرسد یا ذهن اینطور تصور میکند که به اتمام رسیده است؛ از صحنه درگیریِ روان خارج میشود و دیگر روح و روان را مشغول خودش نمیکند.
آیا تا به حال فیلم یا سریال دنباله داری را مشاهده کردید که به شدت انتظار میکشید و بی قرار هستید تا انتهای آن را بدانید و نمیتوانید تا فصل آخر سریال انتظار بکشید؟
آیا برای شما هم اتفاق افتاده است که در جایی بطور اتفاقی شخصی را ملاقات کنید و متوجه شوید که چهره او برای شما آشناست اما هرچقدر جستجو میکنید خاطرتان نمیاید که او کیست؟
اینها و نمونه اینها، همان اثر زایگارنیک است. ذهن درگیر میشود و شما را هم درگیر میکند و تا رسیدن به پاسخ، آرامش را از شما سلب میکند.
یونگ گفته است:
افسردگی؛ رنجی است که معنای خود را کشف نکرده است.
برخلاف تصور برخی از ما که میپنداریم گذشته با گذر زمان دست از سر ما بر میدارد و اتفاقات و رویدادهای تلخ آن برای همیشه فراموش خواهند شد؛ گذشته هرگز از ما گذشت نخواهد کرد.
زخمها و رنجهایی که بر ما وارد شدهاند با هیچ پاک کنی، پاک نخواهند شد بلکه در اعماق روان ما دفن خواهند شد و به هنگامِ مناسب ما را مجدد درگیر خواهند کرد.
این دردها بیخود و بی جهت بر ما وارد نشدهاند و بی معنا و پوچ نبوده و نیستند. روح و روان ما بصورت تکوینی و ذاتی، میل به تمامیت و کمال دارد و این میل و کشش است که ما را به سمت تجربه درد و رنج سوق میدهد. تمامیت با رنج همراه است.
بر اساس اصلِ زایگارنیک، اگر پاسخِ چیستی و چراییِ رنجی که بر ما وارد شده است را کشف نکنیم و به این طریق معنای آنرا کشف ننماییم، روان ما مدام درگیر آن خواهد بود و به صورتهای مختلفِ افسردگی، خشم، انفعال، اجتناب و فرار، حس بیهودگی و پوچی، احساسِ جبر زندگی و در آخر بی معنایی به استقبال آن خواهد رفت.
اثر زایگارنیک به ما یادآوری میکند که اگر حس میکنیم چیزی از درون؛ انرژی و حس و حال ما را به پایین میکشد و اجازه رهایی و انگیزه و انرژی بالا را نمیدهد، باید حتما به دنبال پاسخِ چیستی و چرایی آن باشیم و با کشف معنای آن، از اسارت در این اثر و پدیده رها شویم.
آیا معنای رنج یا رنجهایی که در گذشته بر شما وارد شده است را کشف کردهاید یا همچنان درگیر پرسشِ “چرایی” آن هستید؟
تا پاسخ را نیابید و معنای گمشده را کشف نکنید، همچنان درگیر خواهید بود!
“دکتر منوچهر خادمی“
اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: