تنهایی وقتی آغاز میشود که فرد به این باور میرسد من برای خویشتنم کافی نیستم و برای خود بودنم نیاز به کسانی دارم که حدود ناروشن و مبهم مرا روشن کنند.
ما درباره هر چیزی حتی مرگ، حرف میزنیم اما تقریبا کمتر کسی دوست دارد اعتراف کند که تنهاست.
تنهایی علامت فیزیکی ندارد اما میتواند آزاردهندهتر از بیخانمانی، گرسنگی یا بیماری باشد.
مادر ترزا گفته است: بزرگترین رنج، تنها بودن است؛ احساس دوست داشته نشدن، اینکه بیکس باشی.
کسانی که احساس تنهایی میکنند، غالبا نمیتوانند پیش خانواده و دوستانشان به تنهایی خودشان اعتراف کنند.
وقتی تصویری ایدهآل از رابطه عاطفی ساخته میشود و انتظاری که افراد از یکدیگر دارند، بیش از توان آنهاست؛ طبیعتا تنهایی های بیشتری ایجاد میشود.
گویا تنهایی عنصری شرم آور در درونش دارد که آدم به خودش میگوید: تقصیر من است، من مشکلی دارم، من آدم نامناسبی هستم که تنها مانده ام.
دوستی ها و معاشرت های هیجانی، سطحی و زودگذر هرگز خلاء تنهایی را پُر نمیکنند.
گویی بخش بزرگی از معنای زندگی، شریک شدن و رابطه داشتن و مصاحبت است. وقتی در تنهایی، زندگی را بگذرانیم انگار واقعاً زندگی نکرده ایم. اگر کسی نباشد که با او در رابطه باشیم تا خودمان را در آینه او ببینیم، انگار زندگیمان متوقف شده است.
شاید استقلال و آزادی افراطی به بهای تنهایی تمام شود. شاد بودن یعنی پیوند داشتن.
کسی که احساس تنهایی میکند حتما تجربه احساس تنها نبودن را داشته است. او احساس تنهایی میکند چون میداند جای چیزی خالی است که روزی روزگاری آنرا تجربه کرده است.
بیرون آمدن از تنهایی کار سختی است اما امکان پذیر است.
با در آغوش کشیدن خلوت، این امکان محقق میشود؛
با کشف و پذیرشِ منحصر به فرد بودنمان.
در خلوت، احساس خودبسندگی وجود دارد.
خلوت، خودخواسته است و تنهایی، تحمیلی است.
مارگوت بیکل (شاعر و الهی دانِ آلمانی) در وصفِ تنهایی خلوت گونه و خودخواسته، میگوید:
از تنهایی
مگریز
به تنهایی
مگریز
گهگاه
آن را بجوی و تحمل کن
و به آرامش خاطر، مجالی ده
“دکتر منوچهر خادمی“
اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: