سفرنامه یک قهرمان

گام ششم

” عشق و عاشق پیشگی “

عشق آن شعله‌ست کو چون بر فروخت

هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت

“مولانا”

شاید به جرأت بتوان گفت اگر دو مساله اساسی و بنیادین در تاریخ بشریت وجود داشته باشد، یکی از آن دو، عشق است. کمتر کسی است که این پدیده را تجربه نکرده باشد.

شیفتگی و دلباختگی به یک شخص، فکر، آرمان، کار و …

عشق به ما یادآوری میکند که هم اکنون چه چیزی در زندگیمان مهم‌تر از هر چیز دیگری است.

عشق ورزیدن، این توانایی را به ما میدهد تا دیگران را بخاطر تطبیق نیافتن با تصور و تصویر ما از آنها و ناتوانی ناگزیرشان از رفع توقعات و انتظارات ما، ببخشیم.

شور و شوق، کشش و جذبه، شیفتگی و دلباختگی؛ نشان از وجود استعداد و توانایی در آنچیزی دارد که به طرف آن کشیده میشویم. انجامِ چه چیزی و چه کاری، جان مرا آتش میزند؟ من برای همان آفریده شده‌ام.

عده‌ای از عشق ورزیدن هراس دارند.

آنها به دنبال ضمانتی میگردند تا با اطمینان عاشق شوند.

اریک فروم گفته است:

عشق ورزیدنِ اصیل یعنی خود را بدون هیچ ضمانتی تسلیم عشق کردن.

عشق، عملی است مبتنی بر ایمان و هر فردی که ایمان اندکی داشته باشد عشق اندکی هم دارد.

در وادی و منزل عشق، هیچ تضمینی وجود ندارد.

کهن الگوی عاشقی در سفر زندگی، جایگاه فرارَوی از خود است.

توانایی عشق ورزیدن، به ظرفیت آدمی در خروج از ساحت خودشیفتگی و خودبینی نهفته است. راستش را بخواهید تنها و فقط فردی میتواند به دیگران، زندگی، جهان و خدا عشق بورزد که ابتدا خودش را دوست داشته باشد.

این دوست داشتن خود، در کودکی شکل میگیرد.

اگر در منزل عشق و عاشقی قرار داشته باشیم بر این باوریم که اصل و اساس جهان و زندگی بر پایه عشق است.

حافظ سروده است:

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيد

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

چالش عاشق، تعهد و عدم تعهد است.

آیا او مدام برای تجربه حس و حالِ عاشقی از فردی به فردِ دیگر یا از کاری به کار دیگر و… همچون پرنده‌ای از این شاخه به آن شاخه میپرد و حاضر به تعهد و ماندگاری نمیشود!؟

انسانی که در منزل و مرتبه عاشقی قرار ندارد؛

ابراز احساس و علاقه و… برای او دشوار است.

عشق و عاشقی را مسخره میکند.

او باور دارد که عشق، خطرناک و آسیب زننده است

و فردِ عاشق، سبک و ضعیف است.

آگامبن، فیلسوفِ معاصر ایتالیایی میگوید:

مکافات آنانی که از عشق دور میشوند، تفویضِ قدرتِ قضاوت بدیشان است. اینان ناگزیر خواهند بود درباره یکدیگر قضاوت و حکم صادر کنند.

عاشق خام؛ فردی است که فقط عاشق آن کسی میشود که نیازها و خلأهای روانی و عاطفی او را تأمین کند.

عاشق کامل؛ سرشار از احساس، لطافت، شوق زندگی و عطوفت است.

او بر این باور است که با گشودگی قلب میتوان اختلافات و تضادها را حل کرد.

رابرت الکس جانسون (روانکاو پسایونگی) میگوید:

سانسکریت؛ زبان بسیار پُر احساسی است که پایه بیشتر زبان‌های شرقِ هند را تشکیل میدهد. این زبان ۹۶ واژه برای عشق دارد. زبان فارسی کهن ۸۰ واژه برای عشق دارد. زبان یونانی ۳ تا و ما فقط یک واژه برای عشق داریم! زبان اسکیموها ۳۰ واژه برای برف دارد زیرا برف، عنصر حیاتی زندگیشان است. اگر ما ۳۰ واژه برای رابطه داشتیم، بهتر میتوانستیم این بُعد مهم زندگیمان را بررسی کنیم.

مسلما این دلیل مهمی است که نشان میدهد احساسات و رابطه، کارکردهای پَست‌تری در جامعه ما دارند. عدمِ وجودِ واژه برای هر موضوعی به معنی عدمِ علاقه به آن موضوع است. ما هواپیماهای بوئینگ ۷۴۷ شگفت‌انگیز و ژنراتورهای هسته‌ای ساختیم اما روابط خوب و زندگی زناشویی خوبی بنا نکردیم.

ما به شدت در معرض این خطر هستیم که دنیایِ جدیدِ شگفتی‌های مکانیکی‌مان در اثر کیفیت ضعیف احساساتی که همراهش است، واژگون شود.

از خودمان بپرسیم:

استعداد من کجاست؟

چه چیزی قلبم را به آواز در میاورد؟

چه چیزی باعث میشود گل از گلم بشکفد؟

هنگام گفتگو درباره چه چیزی، چشمانتان برق میزند و بدنتان مور مور میشود؟

چه چیزی اشک شوق بر چشمانتان میاورد و وجودتان را آتش میزند؟

چه کاری را وقتی انجام میدهید چنان غرق آن میشوید که گویی زمان از حرکت ایستاده است؟

رحیم منزوی اینگونه گفته است:

چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید

که آنچه زنده و زیباست، نفس این سفر است.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *