درباره های عشق

عشق اگر چه میسوزاند اما جان را جلا میدهد. لحظه ها را رنگین میکند. عشق، کشف تازه ای از خود است در آینه معشوق.

عشق تاب و توانی به آدمیزاد میدهد که از هر کس و هر  چیز بِبُرد. آدمی با عشق فقط با معشوق می پیوندد، جذب میشود، شوق یکی شدن او را از خود بیخود میکند.

عشق همچون دریایی ژرف، عاشق را همچون جزیره ای ناچیز در کام میکشد و غرق میکند. عاشق توان نگاه داشت خود ندارد.

عشق گستردگی جان میدهد و گنگی زبان. جان چون صحرایی به آتش نشسته پشت لب های بسته.

عشق به ما حالی میکند که هنوز نمرده ایم، زنده ایم. باور به اینکه زندگی هنوز از دست های ما نگریخته است.

عشق که آمد روزهای تهی و پوچ را پُر میکند. اصلا روزگار جور دیگری میشود، جور دیگر میگذرد.

با عشق، غروب دیگر دلگیر نمیشود اما وقتی پا پس میکشد عشق، غروب گلوگیر میشود، گلوگیرتر میشود.

تپش قلب عاشق چه به شوق وصال چه به هراس فراق، آهنگی دیگر دارد.

با عشق حتی جهنم هم دلچسب میشود. شعله های آتش پیج و تابشان همچون رقص مینماید.

عشق با تو کاری میکند که چشم هایت از زبانت راحت تر حرف میزنند. چشم هایت دروغ نمیگویند.

همین که عاشق شدی جانت به جنبش در می آید و راه به جایی میجوید.

بی عشق اتفاقی رخ نمیدهد، عشق که آمد هزار و یک اتفاقِ نپنداشته ممکن است که بیفتد.

با عشق گم میشود هر چه تردید. ترس ها پنهان میشوند و تو آبستن امیدی میشوی انباشته از موجِ جنبش، پر از خواهش رهایی.

هر معشوق در برابر عاشق جور دیگری است، زنِ دیگر و مردِ دیگری است.

شکوه عشق بیان ناپذیر است. باید چشید. باید لمس کرد. باید مبتلا شد. باید غرق شد.

عشق با طلبکار کاری ندارد. عشق خودش طالب میشود که بیاید یا برود. آمدن و رفتن با خودش است.

با آمدن عشق، گره جانمان باز میشود. آن جانِ خاموش و بی خروش، به خروش می آید.

جان با ورود عشق با این مهمان شکوهمند، دست و بالی میفشاند گویی خدا بر او وارد شده است.

عشق چون رودی است خودرونده به هر سو که میخواهد جاری میشود. عشق جهان است و آدمی را جهان میکند.

در عشق، فاصله بسیار است از میان خواستن تا شدن. عشق با خواستنِ تو کاری ندارد. عاشقی؛ شدن است. باید بیاد و در تو بنشیند تا مبتلا شوی، آنگاه او تو را از خود میکند و تو او میشوی.

دشوارترین آدمیان عشق را ندیده اند و الا نرم ترین میشدند.

عشق همزاد ماست از ما میزاید. از تو می روید. همان دم که پا به زندگی گذاشتیم گام در آستان عشق هم گذاشتیم.

ما از عشق زاده شدیم، به عشق هم باز خواهیم گشت؛ هر چند که در این راه زخم هایی برداشته ایم.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *