سندرم بچه کانگورو

احتمالا در فیلم های مستند بچه کانگورو را دیدید که در ابتدای تولد و تا زمان مشخصی در کیسه ای که جلوی شکم مادر قرار دارد زندگی میکند و از آن بیرون نمیاید.

بچه کانگورو در آن کیسه همه چیز را با هم دریافت میکند؛ امنیت، آرامش، تغذیه و … مراقبت کامل.

اما این وضعیت نمیتواند برای همیشه ادامه یابد. بالاخره در تاریخ مشخصی فرزند کانگورو باید از کیسه خارج شود و ادامه رشد و زندگی خود را در بیرون از آن کیسه بگذراند.

در واقع مادرِ کانگورو ۴ کار را انجام میدهد: باروری، تولد، حمل فرزند در کیسه، بیرون راندن فرزند از کیسه.

جالب اینجاست که آدمیان هم تا حدودی شبیه به این فرایند را طی میکنند اما نکته داستان جایی است که عده ای در مرحله ماندنِ در کیسه توقف میکنند و دیگر حاضر نیستند از این مرحله خارج شوند!

البته این مرحله برای ما آدمیان روحی و روانی است نه فیزیکی. یعنی همه ما بعد از ۹ ماه بالاخره از رحم مادر نازنین خارج میشویم اما همه ما از نظر روحی و روانی از رحم خارج نمیشویم!

عده ای از ما دوست داریم برای همیشه مثل بچه کانگورو داخل کیسه ای در بدن دیگران زندگی کنیم. ما از مستقل شدن و روی پای خود ایستادن ترس و واهمه داریم. این عده بیشتر از هر چیزی به امنیت نیاز دارند. میل شدیدی دارند که مدام مورد محبت دیگران قرار گیرند و از آنها مراقبت شود.

آنها زندگی در رحم و کیسه را به زیستن در بیرون از رحم و کیسه ترجیح میدهند.

بخصوص اگر مادر نازنین هم آنها را همراهی کند و به این میل و اشتیاق پاسخ مثبت دهد که نور علی نور میشود و مقدمه شکل گیری “عقده مادر مثبت” در روان فرزند فراهم خواهم شد.

در واقع اگر بخواهیم به فرایند تولد یک انسان عمیق تر نگاه کنیم، فرایند تولد صرفاً همان خارج شدنِ فیزیکی از رحمِ مادر نیست بلکه مراحل دیگری هم دارد که همه آنها روان شناختی است نه فیزیکی.

یکی از این مراحل و مراتب؛ تولد از زیستِ کانگورو وار است. خارج شدن از این تصورِ اشتباه که همیشه باید دیگران از من مراقبت کنند. والدین، همسر، فرزندان و … باید من را برای همیشه تر و خشک کنند و نیازهایم را برآورده نمایند.

معصومیتی خام که برای فرار از به عهده گرفتن مسئولیتِ رنج و لذت و رشد و بالغ شدن در زندگی؛ حتی از خداوند هم کیسه ای میسازد و خودش را کانگورو وار داخل آن میندازد و خویش را از پذیرش هر مسئولیتی مبرا میکند و همه چیز را بر عهده قضا و قدر و تقدیر و سرنوشت میگذارد.

هر کسی حاضر نیست از “بهشتِ رحم مادر” و “کیسه روان شناختیِ سندرم کانگورو” خارج شود اما این حس امنیت و آسایش به مرور جای خود را به افسردگی و انفعال و خشم و حسرتِ زندگی نزیسته خواهد داد. پس برای تجربه زندگی بزرگتر و جذاب تر، راهی جز “متولد شدنِ دوباره” نخواهیم داشت.

اریک فروم گفته است:

اکثر مردم پیش از آنکه کاملاً متولد شوند، می‌میرند.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *