ما همه نقاشیم

ما همه نقاشیم و رنگ خودمان را به پدیده های جهان میزنیم. شاید تعجب کنید که کجای ما نقاش است!؟ ما کجای جهان را رنگ میزنیم!؟

بله. ما همه زندگی را رنگ میکنیم. آنطور که خودمان میخواهیم و اصلا توجه نداریم که جهان و زندگی، خودشان رنگ مستقلی دارند!

ما از قبل به زندگی مشترکِ عاطفی و همسرمان، رنگِ وفاداری و صداقت و تعهد و اخلاق و عشق میزنیم اما چه اتفاقی میفتد!؟ هیچ. رنگی که زده بودیم نقش برآب میشود.

ما برای تحصیلاتمان رنگِ علاقه و بازار کار و پیشرفت را میزنیم اما بعد از چند سال چه میشود!؟ با بی رمقی و دلزدگی و پرسشِ چرا این رشته را خواندم، مواجه میشویم.

ما دست به دعا برمیداریم و شروع به رنگ آمیزیِ رزق و برآورده شدنِ حاجت و … میکنیم اما در جواب، همه چیز بر خلاف طلب و حاجات ما پیش میرود!

ما رنگ سلامتی و تندرستی و طول عمر میزنیم، ورزش و رژیم و مراعاتِ چربی و … اما ناگهان با یک آزمایش خونِ ناخواسته، همه رنگهایی که زده بودیم پاک میشود.

ما به محل کار و شغلمان رنگِ حمایت و امنیت و حقوق سر ماه و بیمه میزنیم اما با یک نوسان سیاسی – اقتصادی، رنگی که زده بودیم پاک میشود.

ما خیانت می بینیم و با بهت و تعجبِ تمام میپرسیم چرا من!؟

در جواب میشنویم: چرا نه؟

ما میگوییم آخر من که کار اشتباهی مرتکب نشده بودم!؟ گناه من چه بود!؟

جواب می آید که: مگر قرار بود گناهی کنی یا اشتباهی مرتکب شوی!؟

ما رنگِ قرارداد دوطرفه ای به زندگی زده بودیم که اگر انسان خوبی باشیم زندگی هم با ما خوب تا میکند. همچون پدر و مادرمان برای ما لالایی میخواند تا ما خوابمان ببرد. تا ما از درد و رنج در امان باشیم!

بله. ما از قبل روی زندگی رنگ پاشیده ایم. هر رنگی خودمان میخواستیم اما وقتی متوجه میشویم که زندگی برای خودش رنگهایی دارد درست برخلاف رنگِ ما، آنوقت به شدت دچار ترس و اضطراب میشویم، چون متوجه میشویم که تا به حال خیال میکردیم میتوانیم رنگ کنترل را به زندگی بزنیم و زندگی را آنطور که دلمان میخواهد کنترل کنیم!

ما بر روی خدا هم رنگ پاشیده ایم! خدا را هم آنطور که خودمان میخواهیم رنگ کرده ایم. طوری که راز آلود نباشد، مبهم نباشد، انسانی باشد، بتوانیم با او بده بستان داشته باشیم، قراردادی باشد، این را میدهم او هم آن را میدهد، یک قرار دادِ دوطرفه واضح و روشن.

ته دلمان میخواهد همیشه همه چیز روشن و واضح باشد. ما از عدم قطعیت فراری هستیم. از تردید داشتن میترسیم پس خودمان تصمیم میگریم همه زندگی را رنگ آمیزی کنیم. آنطور که خودمان تشخیص میدهیم، تا واضح و شفاف باشد و ما را دچار زحمت نکند.

ما باید تصمیم بگیریم رنگهایی که به زندگی زده ایم را پاک کنیم تا بتوانیم زندگی را آنطور که هست ببینیم و درک کنیم و الا خودِ زندگی با حوادث و اتفاقات مختلف آنچه ما رنگ آمیزی کرده بودیم را پاک میکند.

زندگی رازآلودتر از آن است که ما بتوانیم با بُرِس قلم موی کوچکمان از آن راززُدایی کنیم.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *