ما و داستان رختخواب

چند نفر را میشناسید که هر روز صبح با شور و اشتیاق و لبخندی عمیق از خواب بیدار شود و از رختخواب گرم و نرمش بیرون بپرد!؟

احتمالا هیچکس!

شخصا این اعتراف صادقانه را دوست دارم که زندگی، مستلزم تلاش خیلی زیاد و آن هم تلاشی پایدار است و هر حرفی خلاف این را دروغ و فریبکاری میدانم.

در کشاکش این تلاش طاقت فرسا، تقریبا هیچکس به ما کمک نمیکند و بدتر از آن، درکمان هم نمیکند.

ما تقریبا هر شب به امید آنکه فردا روز متفاوتی خواهد بود به خواب میرویم، اما درست در لحظه ای که با صدای لعنتی ساعت کوک شده از خواب شیرین میپریم؛ متوجه میشویم امروز همچون دیروز است و هیچ تفاوتی در کار نیست.

این بخشی از واقعیت زندگی است البته اگر تلویزیون، ماهواره، سریال ها، اینستاگرام، اخبار، مواد و الکل اجازه دهند که با این واقعیت بصورت عریان روبرو شویم.

جیمز هالیس (روانکاو یونگی) میگوید:

اول صبح، دو موجود هیولاوار در پایین رختخواب، همیشه منتظر هستند تا ما بیدار شویم:

ترس و تنبلی.

مأموریت این دو هیولا این است که کاری کنند تا سفر زندگی را فراموش کنیم.

ترس، زمزمه میکند: دنیا خیلی بزرگ است و تو در آن گم خواهی شد. زندگی خیلی ترسناک و قدرتمند است. زیستن را فراموش کن و پتو را روی سرت بکش وگرنه آسیب خواهی دید.

تنبلی، وسوسه کنان میگوید: فردا هم روز خداست. وقت هست. راحت باش. لازم نیست نگران این باشی که کارهایت عقب میفتند. پتوی گرم و نرم را روی سرت بکش و بخواب. بیرون، هیچ خبری نیست.

در مسیر جاده تهران به فیروزکوه، جایی وجود دارد بنام “تنگه واشی“. نمیدانم تا به حال آنجا رفته‌اید یا نه.

دو دیوار سنگی خیلی بلند که در میانشان مسیر باریکی وجود دارد برای عبور. هنگام عبور از میان این دو دیواره، حس میکنید الان در میان آن دو گیر میکنید و له میشوید. انگار دو دیوار هر لحظه دارند به هم نزدیک میشوند و شما را در بر میگیرند.

اما اگر این مسیر را رد کنید؛ ناگهان با دشتی وسیع و گسترده با چشم اندازی فوق العاده روبرو خواهید شد بنام “ساواشی“.

بنظرم داستان ما و روبرو شدن با دو هیولای ترس و تنبلی هنگام بیداری اولِ صبح از رختخواب، مثل عبور از میان دو دیواره تنگه واشی است.

تنبلی، حس و حال عبور کردن را از ما میگیرد و ترس، وحشتِ گیر کردن و له شدن را به ما میدهد.

اما اگر بتوانیم با همان تلاش و تقلای هر روزه از خواب و رختخواب بیرون بیاییم و وارد زندگی شویم، دشت وسیعتر و گسترده‌تری در انتظار ماست که پاسخ فراخوان و دعوتِ روح و جان ما را برای رشد و ادامه دادنِ زندگی میدهد.

هر چند که از این واقعیت؛ گریزی نداریم که فردا صبح آن دو هیولا دوباره منتظر ما هستند، آن پایین، پایینِ رختخواب.

پس بیایید به جنگ آنها برویم، ساواشی منتظر ماست.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

2 دیدگاه

  1. متحول گفت:

    ما بعد از بیدار شدن از خواب، با بی نقاب ترین حالت روان خود مواجه میشویم، انگار این دو موجود هیولاوار، نه تنها در پایین رختخواب ما، بلکه در درون خود ما هستند که در طول روز با انواع و اقسام نقابها و پارازیتها، مخفی هستند و وقتی میخوابیم آن نقابها کنار میرود و بعد از بیداری از خواب، همراه با ما از خواب، بیدار میشوند. ما با ترسهای بالا آمده در روانمان و با غمها و دردها و رنجهای حل نشده درونمان، از خواب بیدار میشویم و تنبلی، راحت ترین و دم دست ترین راه حل، برای مواجهه با این ترسها و درد و رنجهای بالا آمده است. تازه احساس میکنیم بعد از بیدار شدن چقدر خسته ایم و این روح،کششِ کشیدن این جسم را ندارد، ولی این هیولاها آنقدر هم بد نیستند،این هیولاها بخشی از روان ما هستند،اگر این حرف درست باشد که هر چیزی ضدش را در درونش پرورش میدهد، پس این هیولاها، قابلیت پرورش فرشته را دارند. ما چاره ای نداریم جز اینکه ترس و غمی که به مرور بر روانمان رسوب کرده را به مرور در روانمان حل کنیم،اگر حل نکنیم و بدون حل شدن ترس و غم در روانمان، شادی را وارد روانمان کنیم،ترس و غم در روانمان ساز خودشان را میزنند و شادی، ساز خودش را و چه موسیقی ناهمگونی در روانمان اتفاق میفتد.
    شاید بهتر باشد “قبل از خواب”، خودمان “داوطلبانه” از “تنگه واشی” عبور کنیم تا “بعد از خواب”، “اجباراً” ، در “ساواشی” بیدار شویم

    • خانه معنا گفت:

      سلام و عرض احترام
      بسیار عالی بود. سپاس از به اشتراک گذاری تحلیل ارزشمندی که داشتید.

      “پشتیبانی محتوایی سایت”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *