تلخ و شیرینِ زندگی

شرایط و حوادث و اتفاقات به خودی خود و فی نفسه نه تلخ هستند نه شیرین؛ بلکه در نسبت با ما شیرین یا تلخ میشوند.

شاید در ابتدا به من اشکال بگیرید که این چه حرفی است! بدیهی است که اتفاقات زندگی تلخ و شیرین دارند!

اما اگر به زندگی و زیستن این ۸ میلیارد انسان روی کره خاکی با دقت نگاه کنیم، متوجه میشویم که شرایط و حوادث و اتفاقات با اختلاف در کم و کیف، برای دیگران هم تکرار میشود.

در واقع، حوادث زندگی و پیش آمدها در نوعیت و کلیت خود، مشترک هستند و اختلاف در جزئیات و مصادیق است.

اما واکنش ها و عکس العمل های همین ۸ میلیارد انسان در هنگام مواجه با حوادث خیلی متفاوت است.

توجه کنید که حوادث تقریبا یکسان است اما واکنش ها تفاوت دارد.

همه جا زلزله می آید اما جایی فقط عکس العملِ فاجعه بار و تلخ و مصیبت وار دارد و جایی دیگر علاوه بر قبول تلخی این حادثه، به سمت اختراع و مقاوم سازی در ساخت و سازهای عجیب و پیچیده میرود!

جایی، از بیابانهای سوزان انرژی خورشیدی بی نهایت و سالم و پاک میگیرد و برای خشکسالی شروع به تولید ابرهای باران زا میکند و جایی دیگر فقط غصه میخورد که چرا سرزمینم خشک و بیابانی است و بارندگی کم است و خشکسالی هر سال بیشتر میشود و مدام آمار و ارقام میدهد!

ازدواج برای عده ای شیرین ترین حادثه زندگی است و برای عده ای تلخ ترین. طلاق و جدایی برای عده ای زمینه آرامش و رهایی از تنش های حل نشدنی و برای عده ای آغاز فروپاشی است.

ثروت و پول و امکانات مادی و برج عاج نشینی؛ تنهایی تلخ و کسل کننده ای را برای برخی به ارمغان می آورد و برای بعضی دیگر سراسر خیر و برکت و دستگیری از دیگران و مجرای رزق و روزی بودن را سبب میشود.

فقر؛ خیلی ها را به جلو هُل میدهد تا برای زندگیشان کاری کنند (اکثر ثروتمندانِ اصیل، روزی طعم تلخ فقر را چشیده اند) و خیلی ها را به عقب میراند و برای همیشه زمین گیر میکند.

مثالها زیاد است، چه شخصی و جزئی چه در ابعاد کلان.

پس آنچه مهم است خودِ اتفاقات و شرایط نیستند بلکه نوع واکنش و مواجهه ماست که شیرینی یا تلخی را سبب میشوند.

پدیده های زندگی هرگز به خودی خود دردآور یا لذت بخش نیستند بلکه وقتی جان و روح و روان ما با آنها ملاقات میکند، رنگِ سیاه و سفید میگیرند و دردآور یا لذت بخش میشوند.

جلال الدین در مثنوی میگوید:

پس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد این را هم بدان

در زمانه هیچ زهر و قند نیست

که یکی را پا دگر را بند نیست

مر یکی را پا دگر را پای‌بند

مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند

زهر مار آن مار را باشد حیات

نسبتش با آدمی باشد ممات

اگر پدیده ای از زندگی برای ما خسته کننده شده است، مشکل از آن پدیده نیست بلکه در درون ما هنگام ارتباط با آن پدیده اتفاقی افتاده است که دیگر آن پدیده، رنگ و بوی سابق را ندارد.

پدیده ها و حوادث زندگی تمام نمیشوند بلکه تنها برای ما به اتمام میرسند و تاریخ انقضایشان فرا میرسد.

کودکان را نگاه کنید. همه زندگی برایشان تازگی دارد اما همان زندگی برای یک فرد سالخورده، دیگر آنقدرها جذاب و گیرا نیست!

اگر جزء کسانی هستیم که باور داریم این حوادث و اتفاقات هستند که تلخ و شیرین هستند و مدام از شرایط بد و خوب زندگی میگوییم و میشنویم، اندکی در این مورد تأمل کنیم؛ شاید کمی اشتباه میکنیم.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *