زندگـی مه ­آلود

موقعیت­ هایی پیش میاد که چهره زندگی، مه ­آلود میشود. در فضای مه­ آلود، دیگر چشم ­اندازی وجود ندارد. افقی نیست. دورنمایی از آینده وجود ندارد.

حس و حالِ فضای مه­ آلود، ابهام است. همه چیز مبهم به نظر میاد.

نتیجه این ابهام، شک و تردید و دودلی است و نتیجه شک و تردید، اضطراب.

و چه بد منزلی است این اضطراب. اضطراب از آینده. از اینکه آینده چون گذشته­ ای شود که از آن با مشقت و سختی عبور کرده ­ایم.

حسِ یک بام و دو هوا را داریم. نه راه پس داریم و نه راه پیش خودش را نمایان میکند.

در این موقعیت چه باید کرد؟

عکس ­العمل ها متفاوت است؛

عده ­ای به هول و ولا میفتند. خودشان را به در و دیوار میزنند.

عده ­ای مسیر تا اینجا آمده را رها میکنند.

عده ­ای همان راه و رسمِ گذشته را بدون توجه به فضای مه ­آلود روبرو ادامه میدهند.

عده ­ای خودشان را برای عبور از مه و شفاف شدن اوضاع، آماده میکنند.

عده ­ای افسوس گذشته را میخورند.

عده ­ای از قبل آماده ­اند چون مه، زیاد دیدند و خودشان را با مه­ شکن تجهیز کرده ­اند.

و…

به نظرم چیزی که مهم میباشد این است که در این شرایط هرکاری میکنیم فقط امیدمان را از دست ندهیم. امید به اینکه هیچ وضع و موقعیتِ بد و تلخی نبوده که دائمی و همیشگی باشد.

بقول حافظ:

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نِه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

امید؛ ریشه یک زندگی اصیل است. هر چقدر امید، بیشتر و عمیق­ تر باشد؛ آن زندگی مستحکم ­تر و شکست­ ناپذیرتر خواهد بود.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *