وقتی در سفر زندگی، با چالش و مانعی کوچک یا بزرگ روبرو میشویم یعنی وارد منزل جنگجو شدهایم. این یک دعوت است.
همانطور که در اسطورهها، داستانها و قصهها و امروزه در فیلمهای سینمایی مشاهده میکنیم، قهرمان و نقش اصلی قصه حتما با چالشها و موانعی روبرو خواهد شد.
در زندگی واقعی و عینی هم داستان به همین صورت است.
از روبرو شدن با موانع و کش مکش ها، گریزی نداریم.
هلن کلر گفته است:
زندگی یا یک ماجرای جسورانه است یا هیچ نیست.
فردی که در منزل جنگجو قرار میگیرد و این انرژی و کهن الگو در روان او فعال میشود، دیگر همچون یک یتیم خودش را قربانی و منتظر منجی نمیداند.
او زخمی است.
زخمیِ ملاقات با تضادهای زندگی.
اما هرگز در زخمهای خودش نمیماند و آنها را فریاد نمیزند.
شعار یک جنگجو در سفر زندگی این است:
زخمی شدن طبیعی است اما زخمی ماندن، جفای به زندگی است.
او با اقتدار، شجاعت و قاطعیت بسوی اهدافی که دارد پیش میرود.
برای چیزی مبارزه میکند که واقعا برای او مهم است.
اهل گله و شکایت و نق و ناله نیست.
او بر این باور است که انسانهای سرسخت، سرانجام موفق خواهند شد.
او میداند که میتواند بر سرنوشتش تاثیر بگذارد و از انفعال دوری میکند.
خودش را مسئول زندگیش میداند.
به دنبال ساختن جهان بهتری برای خود و دیگران است.
لزومی و اجباری برای اثبات خویش به دیگران نمیبیند.
اما همانطور که قبلا اشاره کردم؛ هر منزلی از منازل سفر زندگی به رنگ خاکستری است و از دو وجه سفید و سیاه ترکیب شده است.
جنگجوی سیاه، فاقد احساسات و اخلاق است.
او فقط به کار اصالت میدهد تا اینکه در این راه جان میدهد.
او از سکون و سکوت و تأمل، فراری است.
ابراز وجود سالم را با پرخاشگری اشتباه میگیرد.
در رقابتهای بیهوده درگیر میشود.
به کسب موفقیتهای پی در پی اعتیاد دارد.
به مرور تبدیل به فردی موفق اما بدحال میشود.
اگر جنگجوی ضعیفی درونمان داشته باشیم؛
با “نه” گفتن و حفظ حد و مرز مشکل داریم.
برنامهریزی، نظم و پشتکار برایمان مشکل است.
به دیگران اجازه میدهیم که با ما بدرفتاری کنند
و ما در واکنش به رفتار آنها فقط غُر میزنیم.
با ابراز خشم سالم مشکل داریم.
ممکن است از همه مراقبت کنیم جز خودمان.
چالش یک جنگجو در سفر زندگی؛ تسلیم شدن یا نشدن است.
منزل و کهن الگوی جنگجو به ما میاموزد که ترسها، دعوتی برای رشد هستند.
فئودور داستایفسکی، نویسنده اگزیستانسیالیست گفته است:
قدم تازهای برداشتن؛ این چیزی است که بیشترِ مردم از آن میترسند.
انسانِ جنگجو با کفشهایی که از پاهایش کوچکترند راه نمیرود.
او جرأت و جسارت روبرو شدن با عظمت و بزرگیِ زندگی را دارد
و خود را محکوم به کم و کوچک بودن، نمیداند.
از خودمان بپرسیم:
آیا آدم ضعیف، وابسته، بی دست و پا، بی عرضه، بی لیاقت و ناتوانی هستیم؟
آیا همیشه در زندگی احساس باختن و بازندگی داریم؟
آیا حاضریم هزینه رسیدن به خواستههایمان را بپردازیم؟
آیا حاضریم بجای فرار و اجتناب از ترسها با آنها روبرو شویم؟
آیا در خودمان انرژی، توان و انگیزه مبارزه با چالشهای زندگی را مییابیم؟
ادامه دارد …
“دکتر منوچهر خادمی“
اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: