علی رغم میل باطنی

کمتر کسی است که تا بحال عبارتِ “علی رغم میل باطنی” را بکار نبرده باشد.

ما علی رغم میل باطنی خودمان کارهایی میکنیم، حرف‌هایی میزنیم، رفتارهایی داریم، جاهایی میرویم، چیزهایی را مشاهده میکنیم و به چیزهایی گوش میسپاریم، وارد رابطه‌ای میشویم یا از رابطه‌ای خارج میشویم و …

علی رغم میل باطنی، با ما کاری میکند که پشیمان میشویم و احساس شرم میکنیم. با تمام ترفندها، تکنیک و تاکتیک‌هایی که بکار میبریم اما در موقعیت و وضعیتی که فکرش را هم نمیکردیم و نمیکنیم، آنچه نباید را ظهور و بروز میدهیم!

هر چه رشته بودیم، پنبه میشود و به هوا میرود.

این علی رغم میل باطنی، چه‌ ها که با ما نمیکند!

در ابتدای امر و با نگاهی سطحی تصور بر این است که ما برخلاف میل و خواهشِ درونیمان، عمل میکنیم. یعنی تصور میکنیم چیزی را طلب کرده‌ایم اما برخلاف آن طلب؛ عمل کردیم! ما به ناچار، ناگزیر و بدون تمایل قلبی؛ رفتاری یا گفتاری یا … داشتیم.

اما راستش را بخواهید داستانِ علی رغم میل باطنی اینگونه نیست. اتفاقا ما درست بر اساس میل، خواهش، طلب و درخواستِ درونیمان رفتار میکنیم. البته پذیرش این مساله سخت است. اما سختیِ آن از حقیقی بودن و حقیقتِ آن نمیکاهد.

ما غالبا (اگر نگویم همگی) به اشتباه تصور میکنیم تمامیتِ وجودیمان را میشناسیم و به همه زوایای پنهانِ روح و روانمان آگاهیم. در جهانِ درونیِ ما، انواع و اقسامِ میل و طلب، خواهش و درخواست‌هایی زندگی میکنند که از آنها بی‌خبریم.

ما خبر نداریم که بخش‌هایی از وجود ما هستند که هنوز نور آگاهی به آنها تابیده نشده است و آنها در اعماق و ژرفای درونمان در حال زیست هستند و همگی در انتظارند تا در موقعیتی مناسب و “علی رغم میلِ ظاهریِ” ما بیرون بیایند.

بیرون آمدنی که غالبا (البته نه همیشه) با تخریب همراه است. تخریبِ ایگو (منِ ظاهری و بیرونی) پرسونا و نقابی که به دلایل مختلف بر روی چهره زده بودیم.

آه! به هیچ وجه تصور نمیکردم که چنین کاری را انجام بدهم!

آه! چرا چنین چیزی را گفتم!

در واقع آنچه رخ میدهد، علی رغم میل باطنی نیست بلکه علی رغم میل ظاهری است!

بله. ما با توسل به انواع و اقسام ترفندها، تکنیک و تاکتیک‌ها سعی بر مخفی کردن آن میل و طلب درونی داریم اما خبر نداریم که این تلاشی بیهوده است. آن بخش‌هایی که ما از نور آگاهی محروم میکنیم، طالبِ نور هستند و روزی این طلب را محقق خواهند کرد و ما را رسوا میکنند.

هیچ انسانی، موجودیتی یکدست و بسیط ندارد. همه ما دارای تضادهایی هستیم. هر چه را نشان میدهیم، ضد آن را پنهان میکنیم. آن ضدی که پنهان میشود، در روانشناسی تحلیلی “سایه” نام دارد.

نادیده گرفتن سایه، منجر به نبودِ سایه نمیشود. سایه همیشه هست. سایه همچون ضدش نیاز به نور دارد. نورِ آگاهی. او کمین میکند و در موقعیتی که علی رغم میل ظاهری ماست اما درست مطابق با میل اوست، بیرون میجهد و خودش را نمایان میکند.

اگر چنانچه این ویژگی‌های متضاد که در اعماق روح و روان ما زندگی میکنند را بپذیریم و نفی نکنیم، آنگاه که آنها شروع به بیرون آمدن میکنند و خودی نشان میدهند؛ ما دچار شوک، پشیمانی و شرم نمیشویم. میتوانیم آنها را مدیریت و نه سرکوب، کنیم.

وقتی صفات و ویژگی‌های پنهان شده در زوایایِ جانمان را که به دلیل عدم تابش نور آگاهی بر آنها، همچون موجوداتی متعفن، فاسد، گندیده و زشت درآمده‌اند را بپذیریم، میتوانیم تمامیت خودمان را زندگی کنیم. عدم پذیرش آنها ما را به شدت دچار تنش، ترس، اضطراب و عدم آرامش میکند.

علی رغم میل باطنی؛ در واقع علی رغم میل ظاهری است و کاملا مطابق با میل باطنی.

الیف شافاک از زبان شمس اینگونه میگوید:

در این زندگی فقط با تضادهاست که میتوانیم پیش برویم. مؤمن با منکر درونش آشنا شود، ملحد با مؤمن درونش. شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله پله پیش میرود و فقط تا حدی که تضادها را پذیرفته، بالغ میشود.

یونگ معتقد بود که وظیفه و تکلیفِ وجودیِ هر انسانی در سفر زندگی رسیدن به وحدت وجود و آشتی دادن تضادهای روح و روان خویش است. مواجهه با بخش‌هایِ تاریک وجودِ هر فرد که سایه نامیده میشود، راهِ رهایی انسان‌هاست و این مواجهه تا آخر عمر با فرد خواهد بود.

جلال‌الدین در مواجهه با تضادهای الهی و پذیرشِ تمامیتِ خداوند،

اینگونه سروده است:

عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد

بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *