خدا گفت: زمین سرد است؛ چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟
زن گفت: من میتوانم، خدا شعلهای به او داد.
زن شعله را در قلبش گذاشت، قلبش آتش گرفت.
خداوند لبخند زد، زن پر از نور شد، زن زیبا شد.
خدا گفت: زن، شعله را خرج کن.
زن؛ عاشق شد. زن؛ مادر شد. زن؛ مهر شد. زن؛ ماه شد.
در تمام این سالها خدا سوختن زن را تماشا کرد.
خدا گفت: اگر زن نبود، زمین من همیشه سرد بود.
در مکتب روانشناسی تحلیلی،
ویژگیهای انسانی مختصِ جنسیتِ خاصی نیستند.
بلکه هر انسانی تنها به دلیل انسان بودن میتواند این ویژگیها را دارا باشد.
مادرانگی صرفا یک تواناییِ جسمی و بدنی نیست. تواناییِ زایش، پرورش، حمایت، مراقبت و پشتیبانی را هر انسانی چه مرد و چه زن میتواند داشته باشد. زنانی هستند که برخلاف جنسیتشان این ویژگیها را ندارند اما مردانی هستند که اتفاقا کاملا واجد این خصوصیات هستند.
مادر بودن و مادرانگی قبل از اینکه یک ویژگی و خصوصیت جسمی باشد، مؤلفهای روحی و روانی است. جان و روحی که توانِ زایشِ نو و جدید، پرورشِ خود و دیگران، مراقبت و حمایت از خود و دیگرانی که نیازمندند را ندارد، درکی از آرکتایپ و انرژی مادری و مادرانگی ندارد.
مادر، انسانی است که از پرورش و رشدِ جسمی و روحی دیگران ارضا میشود. زمین و طبیعت؛ نماد اوست. تفاوتی نمیکند در چه شغل و پیشهای باشد. هر کاری که به یاری رساندنِ دیگران میپردازد، مصداقی از مادرانگی است.
اگر انرژی مادرانگی درون من و شما فعال باشد، نمیتوانیم به درخواست فردی که نیازی دارد، نه بگوییم. او محکم و قابل اتکاست. گویی پاهایش روی زمین است. شاید تصویرِ شیر دادن مادر به فرزند، بهترین و متعالیترین تصویر زندگی و زیباترین اتفاق ممکن در جهان هستی و کائنات باشد.
انتظار غیرواقعیِ مراقبت و محافظت از فرزند در برابر هر درد و رنجی؛ تنها و فقط از مادر برمیاید. وقتی مادری دچارِ فرسودگی، سردرد، دردهای قاعدگی، زخم معده، فشار خون، دردهای پشت کمر میشود یعنی با زبان بیزبانی میگوید به دلیل ناتوانی در نه گفتن و بروز خشم؛ تحت فشار و خستهام. از من کارِ بیشتر نکشید. او بخشندهترین مخلوق خداوند است. اسطوره و آرکتایپِ بخشندگی.
کریستین اورگان (وکیل و نویسنده) گفته است:
“نمیخواهم فرزندم من را مظلومی از خود گذشته بداند.
تصویر آرمانی مادر بهعنوان ابرانسانی خستگیناپذیر و ازخودگذشته برای هیچکس مفید نیست، بهویژه برای بچههایمان. نمیخواهم فرزندانم من را مظلومی از خود گذشته بدانند؛ میخواهم بدانند با تمام وجود دوستشان داشتهام و آنها بخشی از یک خانواده و همچنین جامعهای بزرگتر هستند و این یعنی همواره نیازهای آنها در اولویت قرار نمیگیرد. میخواهم بدانند تصمیمگیریهایم بسته به این بوده که چه چیز برای خانواده بهترین است، و این اغلب مستلزم فداکاریها و چالشهایی باورناپذیر بوده است. اما میخواهم این را هم بدانند که من، بهعنوان یک زن، نظرات، افکار و نیازهای خودم را دارم؛ میخواهم بدانند که نقشها و روابط دیگری جز مادری هم دارم؛ و من هم مانند هر کس دیگری گاهی اشتباه میکنم.
و میخواهم بدانند که اگر تنها یک تکه پای سیب باقی مانده، بهتر است تا تمامش نکردهام، آن را بقاپند.
شوخی کردم. آن را تقسیم میکنیم.”
بر اساس اسطورهها سرنوشت تمدن بشری درست از زمانی تغییر کرد که مردسالارانی به تمدنی زن – مادرمحور با پرستش خدایی مادرانه (گایا) که زیستی در صلح و آرامش داشتند، یورش بردند.
آنها فالوس وار و تهاجمی، تمدنی را نابود کردند که حمایت و پرورش، مهربانی و فداکاری از ارکان اصلی آن بود. کسی چه میداند؛ شاید روزی آن تمدن مجدد در تولدی دوباره که خود ویژگیِ مادرانگی است، رخ بنماید.
مادر هرکس وطن اوست، دنیا بدون مادرها غربت محض است.
“دکتر منوچهر خادمی“
اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:
اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.
فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم: