آغازها و پایان ها

از خیلی سالها قبل، وقتی فیلم سینمایی یا سریالی به پایان میرسید و در انتها واژه the end یا پایان به نمایش در میامد، حس خوبی نداشتم.

همیشه دوست داشتم تیتراژ پایانی، to be continued و ادامه دارد باشد.

پایان کودکی، پایان نوجوانی، پایان جوانی، کارت پایان خدمت سربازی، پایان دوره متوسطه، پایان تحصیلات آکادمیک، پایان زندگی زناشویی و … این پایان ها حس خوبی به من نمیدهند.

نگاه پایانی به زندگی یعنی نگاه خطی. همه چیز را بصورت سلسله وار و پشت سر هم دیدن. ابتدا از جایی شروع میشود و انتها در جایی ختم میشود.

وقتی نگاه خطی به زندگی داشته باشیم مسلما کودکی را در ابتدای خط می بینیم و الان در میانسالی اصلا باور نداریم که کودکی و کودکانه زیستن، بخشی از روان ماست که برای همیشه با ما خواهد ماند.

وقتی کودکی در ابتدای خطِ زیستن باشد و زمان آن به پایان رسیده باشد دیگر در سن ۳۵ سالگی نمیتوانی مشغول بازی و جست و خیزهای کودکانه شوی و در ۴۵ سالگی، جمله “مگه بچه شدی!” را به عنوان فحش قلمداد میکنی و عصبانی میشوی!

اگر به پایان ها باور داشته باشی بخصوص اگر زن باشی، بعد از طلاق و جدایی تصور میکنی همه چیز را از دست داده ای، یک شکست خورده همیشگی و تمام شده هستی.

جامعه هم همینطور به تو نگاه میکند.

یک ازدواج ناموفق در تصور اکثریت ما یعنی پایان راه. حس میکنی پرونده زندگی برای خودت و دیگران بسته شده است و تو، جنسِ دست دوم هستی.

وقتی به پایان ها اعتقاد داشته باشی، بعد از گرفتن مدرک تحصیلی از دانشگاه احتمالا با کتاب و مطالعه خداحافظی خواهی کرد.

اگر رابطه ای که با بهترین دوستت داشتی بهم بخورد، تصور میکنی جهانِ دوستی و رفاقت به پایان رسیده است و هرگز رابطه جدیدی را تجربه نمیکنی.

در روانشناسی اگزیستانسیال میگویند غالبا کسی خودکشی میکند که در درونش به این جمع بندی میرسد که به پایان رسیده است و دیگر راهی پیش رویش نیست. تصور میکند به پایان خط رسیده است.

در واقع با خودکشی میخواهد از پایان، رها شود و شروعی دوباره داشته باشد.

ما غالبا به پایان ها میچسبیم زیرا از آغاز کردن دوباره میترسیم. چون هر آغازی یعنی مواجه شدن با چیز جدیدی که ما قبلا تجربه نکرده ایم و هر چیز جدیدی ناشناخته است و هر ناشناخته ای ترسناک و اضطراب زاست.

همه آلبوم های عکس خانوادگی برای گذشته است. برای پایان ها. آیا ما حاضریم آلبومی داشته باشیم از عکس هایی درباره آینده!؟ عکس هایی از تجربه هایی که هنوز نکردیم.

آیا ما حاضریم با اختیار خودمان پایان هایی را رقم بزنیم نه برای اینکه صرفا به انتها برسیم بلکه برای شروعی مجدد؟

آیا ما حاضریم آغازی باشیم بر پایان ها؟

آیا ما به این درک میرسیم که هزار راه نرفته منتظر ماست و آغاز همیشه در انتظار؟

روی سنگ مزار پدرم، حک شده است: آغاز ۱۳۳۲ پرواز ۱۳۹۳. چرا که پرواز، آغازی دیگر است نه یک پایان.

حتی پس از مرگ، آغازی دیگر در انتظار ماست.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *