خدا مرده است

ملاصدرا کتابی دارد بنام “اسفار” که مطالعه کامل آن به همراه استاد حدوداً ۱۲ سال زمان میبرد.

صدرا در این کتاب، زندگی انسان را یک سفر میداند. سفری که به ۴ بخش تقسیم میشود.

نکته خیلی مهمی که در این کتاب وجود دارد این است که سفر برای رسیدن به هیچ هدفی نیست!

هدفی در بیرون، آنجا در دوردست ها وجود ندارد.

صدرا حتی معتقد نیست هدف، رسیدن به خداست!

فریدریش نیچه (فیلسوف آلمانی) در آثارش جمله ای دارد که بعد از او ماجراهای فکری – فلسفی زیادی ایجاد کرده است.

خدا مرده است

این جمله در واکنش و فهم اولیه، کاملا الحادی تفسیر میشود.

دیگر خدایی وجود ندارد!

اما با مقایسه و تطبیق نظرات صدرا و نیچه در این مورد، متوجه میشویم که این دو به یک معنا، یک چیز را گفته اند.

ملاصدرا در مرحله دوم سفر از سفرهای ۴ گانه درباره ملاقات با خداوند توضیح میدهد.

بعد از پایان این مرحله، طبیعتاً وارد مرحله سوم از سفر میشویم اما نکته اینجاست که هرگز مرحله سوم به پایان نمیرسد و سفر در این مرحله تا ابد ادامه خواهد داشت!

در واقع ما با حقیقتی روبرو میشویم که ذات او نامتناهی است و ملاقاتِ چیزی که نامتناهی است هرگز پایان نمیابد.

اینجاست که این ملاقات و مواجهه مدام تازه میشود و هر آن جلوه تازه و دیگری از آن حقیقت رخ مینماید.

جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو

دل برد از دیار من تازه به تازه نو به نو

چهره بی مثال او وهله به وهله رو به رو

برده ز من قرار من تازه به تازه نو به نو

این نو شدن و مواجهه دم به دم با این نگار، سبب میشود که خدای قبلی بمیرد و خدایی جدید ظهور کند.

در متن دین آمده است:

کُلَّ یَوْم هُوَ فِى شَاْن

بنابراین چسبیدن به یک تصور از خدا و این پندارِ اشتباه که خدا را یافتم و تمام، به سرعت ما را با حقیقتِ “خدا مرده است” روبرو خواهد کرد.

آیا شما تا به حال با روبرو شدن با رنجی که حتی تصورش را نمیکردید و توقع آن را نداشتید، در وجود خدا شک نکردید!؟ آیا ناگهان خدا نمُرد؟

خدایی FIX و ثابت، در خور عظمت و بزرگی روح ما نیست.

پل تیلیش (فیلسوف دین) گفته است:

خدا، آن خدایی است که از ورای خدایی که ناپدید شده است، دوباره پدیدار میشود.

الان خاطرم نیست که منبع این سخن از معصوم (ع) کجاست که:

هر چه را خدا مینامید، زاییده خیال و اوهام شماست نه خدای واقعی.

بنابراین در سفر زندگی، خدایان ساختگی دائما فرو میریزند و خدایی نو و تازه از ورای این بت های ساختگی ظهور میکند و به این ترتیب سفر ادامه پیدا خواهد کرد.

پس همانطور که کارل یاسپرس فیلسوف اگزیستانسیالیست گفته بود، خدا به رازی تبدیل میشود که فقط میتوان به او تقرب پیدا کرد نه اینکه بشود بر روی او محیط شد و تصور کرد که کار تمام شده و خدا شناخته شده است.

آیا شما تصور میکنید کارتان با خدا تمام شده است؟

آیا پرونده چنین حقیقتی را بسته اید؟

آیا به تصوری از بی نهایت تصور از خدا، چسبیده اید؟

آیا حس نمیکنید خدایِ زندگی شما مُرده است؟

آیا دعوتی مبنی بر ملاقات با خدایی تازه و نو دریافت نکرده اید؟

شاید با شناخت چنین خدایی همانطور که ملاصدرا گفته است، متوجه شویم که خانه ما سفر ماست نه جایی که در آن زندگی میکنیم. سفری ابدی و بدون انتها برای ملاقات آن به آن با خدایی بی انتها.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

 فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *