درباره آزادی و انتخاب

اصولا زمانی میشود درباره انتخاب و انتخابگری گفتگو کرد که قبل از آن معتقد باشیم موجودی آزاد هستیم.

لزومی ندارد برای اینکه خودمان را موجودی انتخابگر بدانیم در نهایتِ آزادی باشیم، مقداری آزادی کفایت میکند.

ما فقط در برابر آن بخشی از زندگیمان مسئولیتِ انتخاب داریم که آزادیم. در مورد بخش های دیگر مسئول نیستیم.

عده زیادی تصور میکنند فقط زمانی میتوانند دست به انتخاب بزنند که از آزادی بی نهایت و بدون هیچ محدودیتی برخوردار باشند!

اگر انسانی پیدا شود که آزادی بی نهایت داشته باشد یقینا جا را برای آزادی دیگر انسانها تنگ میکند. بی نهایت؛ جایی را برای قرار گرفتن دیگری در کنار خود باقی نمیگذارد.

آزادی، هدف نهایی زندگی نیست. آزادی بدون وجود مسئولیت در قبالِ آن آزادی، راه به جایی نخواهد برد. آزادیِ افسار گسیخته به آنارشیسم منتهی میشود.

آزادی باطنی و درونی مهمتر از آزادی ظاهری و بیرونی است. چه بسا ما از آزادی بیرونی برخوردار باشیم اما درونمان اسیر و زندانی هزار تصور و باور و اعتقادِ غلط و اشتباه است اما خبر نداریم.

هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آزادی درونی ما را از ما بگیرد. حتی در دیکتاتورترین حاکمیتها و در مخوف ترین زندان ها و شکنجه ها، انسان این قدرت را دارد که آزادی درونی خودش را حفظ کند اگرچه در ظاهر، زندانی و اسیر است.

غالبا اعتقاد به جبرگرایی و تقدیرگرایی، برای فرار از پذیرفتن مسئولیتِ انتخابها در زندگی است. چه چیزی بهتر و راحت تر از اینکه نتایج و عواقب انتخاب ها را بر دوش دیگری بیندازیم.

اگر به لحاظ روانشناختی از عقده ها، تله ها و سایه ها و تیپ آرکتایپ شخصیت خودمان خبر نداشته باشیم، به صورت ناخودآگاه طبق دستورالعملی که اینها در روانمان صادر میکنند، دست به انتخاب خواهیم زد.

هرچقدر نسبت به خودمان شناخت کمتری داشته باشیم آنچه که به صورت ناخودآگاه انتخاب میکنیم را به تقدیر و سرنوشت و قسمت، نسبت میدهیم.

فراموش نکنیم که اگر ما کلا موجودی مجبور و بی اختیار بودیم و هیچ آزادی در انتخاب های خود نداشتیم؛ همه قوانین و مقررات ها، تعلیم و تربیت ها، مجازاتها، آموزشها، مسابقه ها و… ؛ بی معنا بودند. ما هرگز یک تکه سنگ، گیاه یا حیوان را برای تخلف از قوانین مجازات نمیکنیم!

اگر کودکیِ خودمان را مرور نکنیم و به آنچه که در آن زمان بر ما گذشته است آگاهی پیدا نکنیم؛ در بزرگسالی دست به انتخابهایی خواهیم زد که امتداد و ادامه همان دوران کودکی هستند.

ترس و تنبلی، انتخاب های ما را محدود خواهند کرد.

انتخاب های جدید طبیعتا اضطراب زا هستند و ادامه دادنِ انتخاب های قدیمی و تاریخ گذشته، کسالت و یکنواختی را نتیجه خواهند داد.

اگر خواهان زندگی بزرگتری هستیم باید دست به انتخاب های جدید بزنیم، تکرار انتخاب های تکراری؛ نتیجه جدید و زندگی دیگری را برای ما ایجاد نخواهند کرد.

شکی نیست که آینده مبهم است و وضوح صددرصد ندارد، پس امکان ندارد انتخاب های ما در مورد آینده همگی درست از آب دربیاید، پس انتخابِ اشتباه جزء همیشگی زندگی است.

خودخوری کردن و مقصر دانستنِ وسواس گونه خودمان به دلیل انتخابی اشتباه؛ اشتباهی دیگر است که ما را از جبران آن اشتباه محروم میکند.

تا دست به انتخاب نزنیم نمیتوانیم بطور قطع مطمئن باشیم که آیا آن انتخاب درست است یا غلط.

زندگیِ حقیقی مخلوطی از انتخاب های درست و اشتباه است.

خود را قربانیِ زمین و زمان دانستن، نهایتا باعث میشود که از همان اندک آزادی و قدرت اختیار و انتخاب هم محروم شویم.

اگر خواهان و خواستار تحقق یک پدیده یا اتفاقی هستیم که برای بوجود آمدن به ۵ علت نیاز دارد؛ یقینا یکی از این ۵ علت، تصمیم و انتخابِ ما خواهد بود. کلی علل و عوامل دست به دست هم میدهند تا جریان برق به کلید اتاقی در منزل ما برسد و در نهایت این ما هستیم که باید کلید را بزنیم تا لامپ روشن شود.

باید به این باور برسیم که ما فقط آنچه در گذشته بر ما رفته است نیستیم بلکه ما چیزی هستیم که اکنون انتخاب میکنیم باشیم.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *