آدمی و کودکی

آدمی آنگاه که پا بر این کره خاکی میگذارد، خودش است.

صاف و صیقلی، بدون هیچ شیله پیله ای. او رنگ و لعاب خودش را دارد. بوی خودش را میدهد.

بکر و دست نخورده.

اما مساله اینجاست که هر انسانی در بستری از اجتماع متولد میشود نه در خلاء و فضایی میان تهی.

اولین اجتماع، خانواده است.

خانواده سرشار از الگوها و پیشفرض ها، نگاه ها، طرح واره ها و انگاره هاست.

خانواده آماده است تا ما را به شکل و شمایلی دربیاورد که خودش میخواهد و میپسندد.

خانواده ما را همانطور که هستیم خیلی سخت خواهد پذیرفت که البته در بیشتر مواقع هم نخواهد پذیرفت.

پذیرفتن فردی متفاوت، بسیار سخت است. تفاوت خطرناک است.

ما چیزی هستیم که خانواده نیست و احتمالا تجربه ای از آن ندارد و این ترسناک است.

البته اشتراکات همیشه هست اما آنچه سبب چالش و تنش میشود تفاوت هاست.

کودک بدون پرسونا (نقاب) است. او خودش است.

هنوز برای انطباق و همسان شدن با دیگران ماسک و نقابی بر چهره جان خودش ندارد.

اما او ناچار است برای ادامه حیات و بقا به شکلی دربیاید که دیگران از او میخواهند.

کودک ناتوان است. او حتی از عهده تأمین ساده ترین نیازهای اولیه خودش هم برنمیاید.

پس برای ادامه حیات و رفع نیازها ناچار است که به دیگران باج بدهد تا آنها نیازهایش را تأمین کنند.

باج دهی کودک؛ نقاب زدن اوست.

کودک آنچه هست را در پشت نقابِ انطباق، پنهان میکند.

اما برخی کودکان، این سفرِ تلخ برای پنهان شدن در پشت نقاب را به راحتی طی نمیکنند.

آنها با ما وارد چالش میشوند و تلاش میکنند همانطور که هستند باقی بمانند. خویشتن اصیل را خفه نکنند برای انطباق با ما.

به همین دلیل، این مدل کودکان بهترین راهبر و مرشد هستند برای والدین.

کودکان به سادگی نقاب ها و ماسک های والدین را تشخیص میدهند و در همان جهان صاف و صیقلی کودکانه شان به روی آنها میاورند.

چالش و تنش با کودکان یک از بهترین سفرها برای پدر و مادر است تا بتوانند از طریق آن به سایه ها، عقده های درونی (complex) و نقاط کور روانشان آگاهی پیدا کنند.

کودک به عنوان استاد راه و همراهِ سفر به ما میاموزد که حقیقتا چه هستیم و چه نیستیم اما ادای آن را درمیاوریم.

آلیس میلر (فیلسوف و روانشناس سوئیسی) میگوید:

“بسیاری از انسان‌ها در تمام طول عمر خود از احساس گناه ظالمانه‌ای رنج می‌برند و حس می‌کنند انتظارات والدین‌شان را برآورده نکرده‌اند. این احساس بسیار قوی‌تر از استدلال‌های عقلی آن‌هاست. استدلال‌هایی از قبیل اینکه وظیفه کودک، برآورده کردن نیازهای والدین نیست.”

یونگ گفته است:

“ما آنچیزی نیستیم که میگوییم بلکه آنچیزی هستیم که عمل میکنیم.”

استادم جناب دکتر رحمان زاده (استاد فلسفه کالج کانترا کاستای آمریکا) که تجربه داشتن دو فرزند را دارند و در مورد فرزند اولشان به مشکلات و چالش‌های زیادی برخوردند. از اعتیاد تا فروپاشی روانی، شیزوفرن تا بستری شدن فرزندشان و … میگویند:

“کودکان آنچه را که ما هستیم جذب میکنند،‌ نه آنچه ما میگوییم یا ادعا میکنیم.”

– از خودم میپرسم چه چیزی را در کودکی با نقاب و ماسکِ انطباق، جابجا کرده‌ام؟

چه چیزی را در کودکی جا گذاشته‌ام؟

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *