خودت باش

یکی از فیلسوفان، معنای جالبی در مورد واژه “خدا” دارد.

او میگوید خدا یعنی خودآی.

یعنی موجودی که وجودش از خودش می آید نه از دیگری.

وجودش عاریتی نیست، اصیل است. خودش است.

شخصا علاقه خاصی به واژه “اصیل” دارم.

دوست دارم اصیل را به هر چیزی بچسبانم.

زندگی اصیل، انسان اصیل، هدف اصیل، نگاه اصیل، رابطه اصیل، عشق اصیل و …

اصیل بودن یعنی خود بودن.

و چقدر برای ما، خود بودن مشکل است.

بخصوص برای زن ها و کسانی که در طول تاریخ تمدنِ مردسالارانه، سرکوب شده اند و اصلا نمیدانند این خود کجاست که باید آن باشند.

آیا من همان آدمی هستم که میخواهم باشم؟

چه پرسش دشواری.

مارتین هایدگر معتقد بود ما تنها زمانی میتوانیم خود اصیلمان را کشف کنیم که درباره مرگ تأمل کنیم. درباره اینکه روزی خواهیم مُرد. باید پیوسته زندگی خود را در افقِ مرگ تصور کنیم.

دوستی تعریف میکرد که در مدتِ کوتاهی تعدادی از اقوام و آشنایان نزدیک را از دست دادیم. عمو، دایی، خاله، پسر عمه. فشار زیادی روی خانواده بود.

بعد از مدتی که این مرگ و میرها و از دست دادن هایِ پشت سر هم به پایان رسید، ناگهان حسی در درونم جوانه زد.

کِی نوبت من میرسد!؟ من چه وقت می میرم!؟

با عمیق شدن این حس، نگاهم به زندگی و جهان تغییر کرد.

مدام از خودم میپرسم اگر همین حالا بمیرم، آیا همان آدمی هستم که میخواهم باشم؟ آیا خودم هستم؟ آیا اصیلم؟

یکی از عرفا، انسان را به یک درخت واژگونه تشبیه کرده است.

سرش، ریشه اش است و بدنش، تنه اش و دست و پایش، شاخه ها.

ابن عربی کتابی دارد که در آن همه هستی را به درخت تشبیه میکند،”درخت هستی“.

“در داستانها آمده است پدری، چهار فرزند داشت.

درخت میوه ای در فاصله بسیار دوری از خانه قرار داشت.

پدر در هر فصل، یکی از فرزندان را سراغ آن درخت فرستاد و از آنها خواست که آنچه مشاهده میکنند را توصیف کنند.

اولی گفت: درخت زشتی بود. خمیده و بی برگ و بار. بدرد نخور.

دومی گفت: درخت زیبایی بود. سراسر امید و زندگی. شکوفه داشت و بوی معطرش فضا را پُر کرده بود.

سومی گفت: درخت پُر باری بود. میوه داشت. شاخه هایش از سنگینی بار میوه ها خم شده بود. میوه هایی بسیار لذیذ و عالی.

چهارمی گفت: عجب رنگهای متنوعی داشت. سراسر درخت، نارنجی و زرد و قرمز شده بود. با وزش هر بادی، تعدادی از برگهایش بر زمین می ریختند.

پدر گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط فصلی از زندگی این درخت را دیدید.

اگر تصور کنید درخت؛ فقط آنچیزی است که هر کدامتان جدا جدا دیده است، اشتباه میکنید.

درخت در همه فصول، درخت است.

اگر یکی از فصل ها را تجربه نکند، در درخت بودنش ناقص میماند.”

انسان هم، چون درخت است.

اصالتِ یک انسان در زیستن همه فصولِ زندگی است.

اجتناب و فرار از هر فصلی، آدمی را از اصالت خارج میکند.

خود بودن یعنی تمامِ زندگی را زندگی کردن و چیزی را از آن برای مرگ باقی نگذاشتن.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *