هدفِ زندگی را چگونه پیدا کنیم؟

بنظرم با چهار روش میشود هدفِ زندگیمان را تشخیص دهیم و در مسیر رسیدن به آن هدف گام برداریم.

روش اول: آزمون و خطا

این در و آن در زدن. اینور و آنور رفتن. به سمت هر پیشنهادی رفتن. هر چیزی که از دور برایمان میدرخشد را دنبال کنیم. ۶ ماه اینجا، ۸ ماه آنجا، یکسال جای دیگر. زمین خوردن و دوباره بلند شدن. شعارِ “خودم تجربه میکنم” را در سر داشتن.

این روش هیچ تضمینی برای پیدا کردن هدفی که مختص ما باشد به ما نمیدهد. ما هیچ نمیدانیم که پشتِ آن آزمون چه چیزی در انتظار ماست. ما جاهلیم و چون نمیدانیم مدام در فضایی مه آلود گام برمیداریم. مدام با احتمالات سر و کار داریم و این اعصابمان را بهم میریزد. شاید آنقدر زخمها و جراحتهایمان در طول مسیر زیاد شود که دیگر جان، رمق و توانی برای ادامه دادن راه برایمان نماند.

روش دوم: استفاده از تجربه دیگران

راه چنان رو که رَهرُوان رفتند. از کسانی کمک بگیریم که سفری را رفته اند و چم و خم راه را میدانند. فراز و فرود را میدانند. البته اگر مایل باشند که ما را راهنمایی کنند و نخواهند که فقط خودشان مالکِ موفقیتشان باشند! راهنمایی باشند که فقط در یک بُعد و جهت پخته نشده باشند چرا که راهنمایی که در جهاتی کامل و در جهاتی خام است میتواند راهزن شود و ما را به ناکجاآباد ببرد.

ضمنا باید توجه داشته باشیم که تجربه ها غالبا شخصی هستند و قابل تعمیم (عمومی کردن) نیستند. هیچ ضرورتی ندارد که آنچه برای دیگری هدف بوده است یا راهی برای رسیدن به هدفی، برای ما هم هدف و راه باشد!

روش سوم: گوش دادن به ندای درونی

این روش این روزها خیلی تبلیغ میشود. ندای درونی. رجوع به درون. گوش جان را باز کردن و نجوای روح را شنیدن. روحِ ما بهتر از هر کسی میداند که هدف ما چیست و مسیر کجاست. خدایِ درون. الهامات و نجواهای درونی. آنچه حسِ درونی ات میگوید انجام بده.

این روش ابتدا خیلی جذاب بنظر میرسد و حس معنوی خاصی به شما میدهد. اوه عجب! چقدر عالی است که به خودم گوش بدهم نه به دیگران، محیط و سیستم های تربیتی. خودم راهم را هدفم را پیدا میکنم!

خب نمیخواهم ناامیدتان کنم اما این راه غالبا به ترکستان است. چرا!؟ چون غالب نداهای درونی از تله ها، عقده ها و سایه ها هستند نه صدای اصیل خویشتن حقیقی. مثلا به دنبال سرکوب کردنِ حس حقارت و بی ارزشی، کسب ثروت را هدف قرار میدهیم. از روی عقده مادر ازدواج میکنیم، از روی تله معیارهای سختگیرانه دنبال مدرک پشت مدرک میرویم و کمال طلبی منفی را راه خودمان میدانیم، سایه شخصیتی خودمان را روی دیگری فرافکن میکنیم و عاشق او میشویم و هدفمان میشود وصال به معشوق و …

روش چهارم: آموزش

بله آموزش. آموزش ببینیم و چه چیزی مهمتر از آموزشِ خودشناسی. و این خودشناسی، چه واژه غریبی است و چقدر راحت از کنارش عبور میکنیم از بس که با تکرارِ آن، مهم بودنش را در نظر ما کوچک کرده اند.

چه توهمات و تخیلاتی درباره خودمان داریم که با واقعیتِ خودمان اشتباه میگیریم.

در چه گره هایی گیر کرده ایم که خبر نداریم ریشه این گره، درون خودمان است.

چه طلای نابی است این خودشناسی که اینقدر مهجور است. مشتاقی و مهجوری.

سقراط پیامش این بود: خودت را بشناس. و این پیامِ همه بزرگان در طولِ تاریخ است. از شرق بگیرید تا غرب؛ شعرا، عرفا، فلاسفه، اخلاق گرایان، حکما، انبیا و … همگی ما را به خودشناسی دعوت کردند که صراط مستقیمِ زندگی اصیل همین است و بس.

با خودشناسی متوجه میشویم که دقیقا چه چیزی را باید بخواهیم و چه چیزهایی را نه. از سرگردانی و گم گشتگی در میاییم و افق زندگی برایمان گشوده خواهد شد. البته کار سختی است اما شدنی است و من راهی بهتر از آن سراغ ندارم.

سهروردی (شیخ اشراق) گفته بود:

هان تا سر رشته خِرَد گُم نکنی

خود را ز برای نیک و بد گم نکنی

رهرو تویی و راه تویی؛ منزل تو

هشدار که راه خود به خود گم نکنی

خود را باش.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *