عاشقی، دوستی، وابستگی

وقتی ذهن و قلبتان مدام مشغول اوست، کنار او خوب و خوش هستید، اگر از او خبری نداشته باشید آنقدر مضطرب میشوید که به مرز جنون و دیوانگی میرسید، اگر رهایتان کند افسرده و درمانده میشوید و حتی به فکر خودکشی میفتید، جز او کسی را نمی بینید، حس میکنید بدون او میمیرید، او در چشم شما میدرخشد و جلوه گری میکند، شاید نسبت به او احساس کم ارزشی یا بی ارزشی داشته باشید، پس عاشق او هستی.

وقتی با کسی آنقدر راحتید که همه حرفهای دلتان را میتوانید به او بگویید و خیالتان راحت است که شما را قضاوت نمیکند، بدون دلخوری و کج خُلقی هایِ تهوع آور با او جنگ و دعوا هم میکنید اما نیازی به ناز کشیدن و التماس کردن برای برگشتنِ او ندارید، هر چه میخواهد دل تنگت به او میگویی و آنقدر پیش او احساس امنیت میکنی که میتوانی خودِ خودت باشی، پس با او دوست هستی.

وقتی به هر قیمتی میخواهید کنار او بمانید حتی وقتی شما را آزار میدهد و شما رنج میبرید و آزار می بینید؛ وقتی کنار او آرامش ندارید اما نمیتوانید از او دست بکشید، وقتی حس میکنید نمیتوانید بدون او مستقل باشید و از پسِ زندگیتان برآیید، از نیازها و خواسته های خودتان میگذرید، بدونِ او احساسِ بی دست و پا بودن میکنید، خودتان را محتاج و نیازمندِ حمایت او میدانید، پس به او وابسته هستی.

دکتر منوچهر خادمی

اگر تمایل داشتید مطالب مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:


اگر ایمیل خودتان را در خانه معنا ثبت کنید ما شما را از مقالات، صوت و ویدئوهای جدید آموزشی خانه معنا باخبر میکنیم.

فقط کافی است ایمیل خودتان را در فرم زیر وارد کنید، ما ایمیل بی محتوا و مزاحم ارسال نمیکنیم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *